موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
این داستان روایت رنج و خواری دختر ایل، و رسم و رسوماتی است که در کولیها رواج دارد. دختر کولی بعد از به بلوغ رسیدن، متوجة نگاههای پدرش میشود که دیگر پدرانه نیست. با خود کلنجار میرود کدام راه بهتر است؟ انتخاب مردی از ایل، ایل را ترک کردن یا پذیرفتن پدر؟! چارهای برای رهایی از پدرش جز گریز نمیشناسد. یقین میکند که سرنوشت میخواهد او را از ایل دور کند و به راهی بکشاند که هیچ آیندة روشنی از آن ندارد. او با خود عهد میکند که سرنوشتش را خود رقم بزند. سرانجام مرد دلخواهش را مییابد و با او عهد میبندد که هرگز از او جدا نشود. اما حوادثی برای مرد دلخواهش پیش میآید که دوباره برای گریز از وضعیت موجود «گویی طلسم نیاکان شده باشد» سردرگم است که کدامین راه را برای خود انتخاب کند.
ارسال دیدگاه