خونخورده رمانی نوشته مهدی یزدانیخرم است که در سال ۹۸ منتشر شد. داستان این کتاب که به صورت سوم شخص روایت میشود، روایتگر زندگی چهار برادر متولد دههی سی است که در خانهای در محله نارمک زندگی میکردند. در زمان حال، جوان دانشجویی به نام محسن مفتاح برای امرار معاش، به بهشت زهرا میرود و بر سر قبر مردگان، قرآن میخواند. این چهار برادر نیز از جمله کسانی هستند که محسن به سفارش مادرشان هر شنبه بر سر قبرشان سورهی خاصی از قرآن را تلاوت میکند. قبرهایی که دست بر قضا همگی آنها خالی است و تنها نمادی از صاحبانشان است. هریک از این برادران به نحوی در سال ۶۰ و در بحبوحهی جنگ ایران و عراق، جان خود را از دست میدهند و جنازهی هیچ کدام به خانوادهشان برنمیگردد. قبر پنجم نیز متعلق به برادر دیگری است که چند ماه بعد از فوت آنها به دنیا میآید و شش سال بعد کنار قبرهای خالی برادرانش آرام میگیرد. «خونخورده» به ترتیب سرگذشت هریک از این برادران را روایت میکند. به موازات آن قصهی آدمهای دیگری که همگی به نوعی در دهه ۶۰ در محله نارمک تهران زندگی میکردند، نیز بازگو میشود. از ابتدا تا آخر داستان نیز دو روح که گویا نظارهگر همهی اتفاقهای کتاب هستند، نیز حضور دارند. یزدانیخرم کوشیده است تا در قالب داستان زندگی این آدمها، گوشههایی از تاریخ را، از زمان جنگهای صلیبی تا جنگ ایران و عراق، از کلیساهایی در تهران و بیروت تا مشهد و آبادان، بیان کند. تعدد شخصیتها و روایتهای رمان خیلی زیاد است، اما داستانِ همهی شخصیتها به جز «روح خبیث خالدار» به ترتیب زمانی روایت میشود و خواننده را گیج نمیکند. جملات کوتاه و گاه بیقاعدهی یزدانیخرم، ریتم تندی به خواندن میدهد. ولی همین ریتم تند و جملاتی که جای فعل و فاعل آن عوض شده است، گاهی نفس خواننده را میگیرد و او را خسته میکند. شخصیتپردازیهای کتاب خوب بود اما پردازش چند شخصیت در کتاب جا ماند. به شخصه انتظار داشتم در انتهای کتاب، چند صفحهای هم داستان را از زاویهی دید مادر این پسرها ببینم. پدرشان هم تقریبا هیچ نقشی در کتاب نداشت. اما «روح شاعر آزادیخواه» تقریبا در همه کتاب حضور داشت و تا انتها هیچ چیز از اینکه او کیست و چه زمانی و چگونه مرده است، نمیفهمیم. من شروع کتاب را خیلی دوست داشتم. همین که داستانی را بخوانم که جوانی برای گذراندن زندگی و تحقق رویاهایش، مجبور است با قبرستان و مردگان سرکند، برایم جالب بود. از روایت برادرها هم روایت برادر اول، حسابی شوکهام کرد. در کل برام جالب بود که ببینم هریک از این برادران چگونه به راهی متفاوتی رفتند ولی سرانجام همهشان در یک زمان به مرگ، آن هم از نوع مفقودالثری ختم شد. امتیاز من به این کتاب ۳/۵ از ۵ ئه. من این کتاب را از کتابخانه طاقچه و برای چالش #کتاب_ناتمام لکلک بوک در فروردین ۹۹ خوندم.
و تاریخ پُر است از دخترانی که تصمیم میگیرند حقیقت را به پسرها بگویند؛ بگویند چندان دوستشان ندارند، کسالتبارند، اصلاً گاهی بودونبودشان برایشان فرقی ندارد و اینکه آنها باید بروند پیِ زندگی خودشان.
تاریخ پُر است از دورانهایی که حوادث بهقدری تندند که مردها از زنها فاصله میگیرند، آنقدر فاصله که وقتی سر میگردانند هیچچیز اطرافشان نیست، حتی تصویر مویی در باد، حتی خاطرهٔ یک بوسه.
تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی آتش زدنِ یک صومعهٔ قدیمی یا حمله به یک دژِ مقاوم در یکی از نبردهای صلیبی...
ارسال دیدگاه
Maryam
خونخورده رمانی نوشته مهدی یزدانیخرم است که در سال ۹۸ منتشر شد. داستان این کتاب که به صورت سوم شخص روایت میشود، روایتگر زندگی چهار برادر متولد دههی سی است که در خانهای در محله نارمک زندگی میکردند. در زمان حال، جوان دانشجویی به نام محسن مفتاح برای امرار معاش، به بهشت زهرا میرود و بر سر قبر مردگان، قرآن میخواند. این چهار برادر نیز از جمله کسانی هستند که محسن به سفارش مادرشان هر شنبه بر سر قبرشان سورهی خاصی از قرآن را تلاوت میکند. قبرهایی که دست بر قضا همگی آنها خالی است و تنها نمادی از صاحبانشان است. هریک از این برادران به نحوی در سال ۶۰ و در بحبوحهی جنگ ایران و عراق، جان خود را از دست میدهند و جنازهی هیچ کدام به خانوادهشان برنمیگردد. قبر پنجم نیز متعلق به برادر دیگری است که چند ماه بعد از فوت آنها به دنیا میآید و شش سال بعد کنار قبرهای خالی برادرانش آرام میگیرد. «خونخورده» به ترتیب سرگذشت هریک از این برادران را روایت میکند. به موازات آن قصهی آدمهای دیگری که همگی به نوعی در دهه ۶۰ در محله نارمک تهران زندگی میکردند، نیز بازگو میشود. از ابتدا تا آخر داستان نیز دو روح که گویا نظارهگر همهی اتفاقهای کتاب هستند، نیز حضور دارند. یزدانیخرم کوشیده است تا در قالب داستان زندگی این آدمها، گوشههایی از تاریخ را، از زمان جنگهای صلیبی تا جنگ ایران و عراق، از کلیساهایی در تهران و بیروت تا مشهد و آبادان، بیان کند. تعدد شخصیتها و روایتهای رمان خیلی زیاد است، اما داستانِ همهی شخصیتها به جز «روح خبیث خالدار» به ترتیب زمانی روایت میشود و خواننده را گیج نمیکند. جملات کوتاه و گاه بیقاعدهی یزدانیخرم، ریتم تندی به خواندن میدهد. ولی همین ریتم تند و جملاتی که جای فعل و فاعل آن عوض شده است، گاهی نفس خواننده را میگیرد و او را خسته میکند. شخصیتپردازیهای کتاب خوب بود اما پردازش چند شخصیت در کتاب جا ماند. به شخصه انتظار داشتم در انتهای کتاب، چند صفحهای هم داستان را از زاویهی دید مادر این پسرها ببینم. پدرشان هم تقریبا هیچ نقشی در کتاب نداشت. اما «روح شاعر آزادیخواه» تقریبا در همه کتاب حضور داشت و تا انتها هیچ چیز از اینکه او کیست و چه زمانی و چگونه مرده است، نمیفهمیم. من شروع کتاب را خیلی دوست داشتم. همین که داستانی را بخوانم که جوانی برای گذراندن زندگی و تحقق رویاهایش، مجبور است با قبرستان و مردگان سرکند، برایم جالب بود. از روایت برادرها هم روایت برادر اول، حسابی شوکهام کرد. در کل برام جالب بود که ببینم هریک از این برادران چگونه به راهی متفاوتی رفتند ولی سرانجام همهشان در یک زمان به مرگ، آن هم از نوع مفقودالثری ختم شد. امتیاز من به این کتاب ۳/۵ از ۵ ئه. من این کتاب را از کتابخانه طاقچه و برای چالش #کتاب_ناتمام لکلک بوک در فروردین ۹۹ خوندم.
1399-01-10Maryam
و تاریخ پُر است از دخترانی که تصمیم میگیرند حقیقت را به پسرها بگویند؛ بگویند چندان دوستشان ندارند، کسالتبارند، اصلاً گاهی بودونبودشان برایشان فرقی ندارد و اینکه آنها باید بروند پیِ زندگی خودشان.
1399-01-10Maryam
نشست کنار قبر و سرش را گرفت بینِ دستهایش. رسم تاریخ است این. مُردههایی که بازمیگردند انگار محتاجِ خاطراتشاناند در ذهنِ دیگران.
1399-01-10Maryam
تاریخ پُر است از دورانهایی که حوادث بهقدری تندند که مردها از زنها فاصله میگیرند، آنقدر فاصله که وقتی سر میگردانند هیچچیز اطرافشان نیست، حتی تصویر مویی در باد، حتی خاطرهٔ یک بوسه.
1399-01-10Maryam
۲۴ سالگی وقتِ جوانمردانهای نیست برای مُردن. برای کُشته شدن. برای پاشیده شدنِ خون بر خاک و درکِ سکراتِ مرگ.
1399-01-10Maryam
این خاصیت تاریخ است، که پُر است از چیزهایی که کسی نمیبیند اما اتفاق میافتند و وقتی هم که گم میشوند، ککِ کسی نمیگزد.
1399-01-10Maryam
تاریخ پُر است از مردان جوانی که وقتی میفهمند دوست داشته شدهاند حاضرند دست به هر کاری بزنند، حتی آتش زدنِ یک صومعهٔ قدیمی یا حمله به یک دژِ مقاوم در یکی از نبردهای صلیبی...
1399-01-10Maryam
تاریخ پُر است از زنانی که دور از چشم دیگران کاری میکنند تا ردِ عشقشان محو و گم شود.
1399-01-10Maryam
و تاریخ پُر است از رؤیاپردازانی که کسی جدیشان نمیگیرد و بعد آنهایند که دیگران را جدی نخواهند گرفت.
1399-01-10