فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

باغ وحش شیشه‌ای

ادبیات

مترجم : حمید سمندریان

«تنسی ویلیامز، در تحلیل شخصیت «آماندا»، میگویند: دوزخ در واقع خودِ آدمی‌ست، و تنها راه رهایی از آن ازخودگذشتگی، و مراقبت از دیگران است. و در مورد تام: زمانی هست که آدم باید برود، حتی اگر مقصدش نامعلوم باشد. و در مورد «لورا»: شخصیت‌های شکننده و منزوی که از زندگی هراس دارند، در باطن قوی‌ترین آدم‌ها هستند.». در باغ‌وحش شیشه‌ای هیچ کس نمی‌بیند. همه، گویی در رؤیا گام برمی‌دارند، و تماس خود را با واقعیت تلخ پیرامون از دست داده‌اند…؛ حتی «جیم» هم در توهم زندگی می‌کند. جایی در داستان، جیم می‌گوید: «تک‌شاخ‌ها خیلی وقت است که منقرض شده‌اند» و این است حقیقت خانواده‌ی «وینگفیلد»، حقیقت «تام»، «آماندا» و «لورا»…؛ آنان منقرض شده‌اند، در انزوای خود به اغما رفته‌اند، و در خواب قدم برمی‌دارند… یکی از سمبل‌های مهم نمایشنامه، «پلکان اضطراری» خانه است، که در دنیای واقعی برای خروج اضطراری از آن استفاده می‌شود. اما در دنیای شخصیت‌های ‌«باغ وحش شیشه‌ای»، این پلکان غالباً به عنوان راه ورودی، مورد استفاده قرار می‌گیرد! ورود اضطراری! پناه بردن به فضای بیمارگونه‌ی حاکم بر خانواده، با دل‌خوشی‌های کاذب، و حتی مهیب…؛ گریز از هجوم رویاشکن واقعیت، و پناه بردن به دنیای خیال است.

موضوع(ها):
نمایشنامه آمریکایی - قرن ۲۰ م.



ارسال دیدگاه

 fmbeygi

fmbeygi

نمایش‌نامه‌ی باغ وحش شیشه‌ای روایتگر ارتباطات اعضای یک خانواده با هم و با دنیای خارج. تام، لورا و آماندا علاوه بر این که با یکدیگر در تضاد و تقابل‌اند در تلاش برای بقا نیز هستند. آماندا سعی می‌کند خانواده‌اش را حفظ کند و هر کدام از بچه‌هایش را در مسیری قرار دهد که گمان می‌کند باعث خوشبختی‌شان می‌شود. از طرف دیگر فرزندانش در ارتباط با او مشکل دارند. تام از کنترل‌گری و فشار آماندا بر خودش آزرده است و لورا از تلاش آماندا برای آن که او را وارد دنیای بیرون کند، گریزان است.
این بین معاش خانواده بر دوش تام است. تامی که بین مسئولیت مالی خانواده، علاقه‌اش به لورا و تمایلش به رفتن و رهایی از آماندا و تمام فشارهای دیگر به پدرش می‌ماند در نوسان است. تام شاعر است و شیفته‌ی سینما اما دارد جایی دست و پا می‌زند که از هر دوی این‌ها دور است. علاوه بر این عشق او به لورا مانع رفتنش شده اما دست آخر تمام دنیای درونی او بر دنیای بیرونی چیره می‌شود و فشارهای آماندا نیز نقطه‌ی جهشی برای رها کردن و رفتن تام.
در آن سو لورا که نه آرزویی دارد و نه تمایلی برای حضور در جهان بیرون و زیستن آن طور که تام می‌خواسته، جز در لحظه ی اندک گفت‌وگو با جیم، از خودش و آنچه که هست، احساس شرم می‌کند و رغبتی برای تغییر چیزی ندارد.
آماندا که در برقراری ارتباط با فرزندانش دچار مشکل است و شوهرش را نیز به خاطر چنین رفتارهایی فراری داده، مدام در حال ساختن چهره‌ای غیر حقیقی و شکوهمندی از خود و گذشته‌اش است. او گذشته را جایگزین امروز کرده و برای همین تلاشش در جهت خوشبختی فرزندانش نتیجه ی عکس می‌دهد. او با رفتارهایش لورا را منزوی‌تر و تام را فراری‌تر می‌کند و خودش در توهم گذشته‌ی پرافتخار ساختگی‌اش می‌ماند.
حضور جیم در این بین تاثیری متفاوت بر لورا و تام دارد. اگر تاثیرش بر لورا کوتاه و بی‌نتیجه است، در عوض باعث می‌شود که تام تکلیفش با خودش و زندگی‌اش و آرزوهایش مشخص کند. حضور او و دعوایی که بعد از آن بین آماندا و تام شکل می‌گیرد، منجر به تصمیم‌گیری تام می‌شود.

تام راوی این گذشته است. گذشته‌ای که رهایش نکرده و لورایی که در تمام شیشه‌ها با اوست.

1398-11-26

کتاب های مشابه