«تنگسیر» شاهکاری از صادق چوبک نویسندهی جنوبی است که در سال ۱۳۴۲ منتشر شد و تاکنون به ۱۸ زبان دنیا ترجمه شده است. ناشران مختلفی از جمله روزگار، جاویدان، جامهدران و نگاه این کتاب را در سالهای مختلف منتشر کردهاند. تنگسیر، اولین رمان این داستان نویس نوین ایرانی است، داستان «انتری که لوطیاش مرده بود» و رمان «سنگ صبور» از دیگر آثار مشهور او هستند.
رمان تنگسیر روایتی است برگرفته از واقعیت، حتی اسامی شخصیتهای داستان واقعیاند. داستان در تنگستان، دواس و بوشهر اتفاق میافتد و فرهنگ بومی مردم آن دیار در آن مشهود است. به اهالی تنگستانِ بوشهر تنگسیر میگویند.
رمان تنگسیر، داستان ظلمی است که به انتقامگیری و مبارزه فردی علیه بیعدالتی موجود میانجامد. شخصیت اصلی رمان، زارمحمد (زائر محمد) جوان تنگسیری، مردی است ساده و پاک و خانوادهدوست که سرمایهاش را به امانت نزد شهرنشینان بندر قرار میدهد، اما آنها به راحتی در امانت خیانت میکنند. زارمحمد به اعتراض و دادخواهی برمیخیزد، اما چون مرجع عادلی برای احقاق حق خود پیدا نمیکند، بهناچار خود برای اعاده حق دست به کار میشود...
چوبک داستان را به گونهای روایت میکند که خواننده با شخصیت اصلی به خوبی همذات پنداری میکند بهگونهای که انگار حقی از خودش ضایع شده باشد.
این داستان از معدود داستانهای ایرانی است که باعث پیوند کتاب و سینما شده، امیر نادری در سال ۱۳۵۲ با اقتباس از تنگسیر فیلمی ساخت که بهروز وثوقی بازیگر نقش اول آن، جایزه بهترین بازیگر فیلم دهلی نو (۱۹۷۵) را گرفت، همچنین امیر نادری جایزه بهترین کارگردانی را از جشنواره فیلم سپاس در سال ۱۳۵۳ دریافت کرد.
اکرم حیدری
داستانهای فارسی - قرن ۱۴
ارسال دیدگاه
RezaTaha
از چوبک بیشتر داستان کوتاه خوندم، این داستان بلنده و اولم فیلمشو دیدم، یادم نیس فیلم بود یا سریال، اما امیر نادری ساخته بودش. الان که این فیلما رو میبینیم بنظر شعاری میاد، اما اون زمان اینطوری نبوده احتمالا، چون استقبال ازش زیاد بوده. با این حال من داستان کوتاهای چوبکو بیشتر دوست دارم، تو زمان خودش خیلی نوآورانه بوده
1398-09-05Elahemalekmohammadi
تنگسیر داستانی مردی قوی هیکل و تنگستانی است که در سالهای جوانی اش پا به پای رئیس علی دلواری در مقابل انگلیسها جنگیده. و برای اینکه زیرِ دست ِ انگلیسیها کار نکند با آنها تصفیه میکند و مقداری از پولش را مغازه و دام و... میخرد و مقدار دیگر را به مردی میدهد که با چرب زبانی به او وعده ی سرمایه گذاری داده اما با یک دلال و یک شیخ و یک وکیل هم کاسه میشود و پول زار محمد را بالا میکشد. زار محمد اما مردی نبود که ظلم را برتابد. هرچند مانند تمام مردم روستا نشین ساده دل بود و همین ساده دلی باعث شده بود تا حاصل عمرش را از کف بدهد اما تو سری خور نبود. مردی بود که در خشکی با گاو جنون گرفته و در دریا با بمبک (کوسه) گلاویز میشد و آنها را مغلوب میکرد. نامردی را بر نمیتافت. طبیعت در داستانِ تنگسیر زیرِ دستهای زار محمد است. در گرم ترین روزهایی که حیوانات در آن دیوانه میشوند زار محمد با زبانِ روزه به جنگِ گاو جنون زده میرود. با طبیعت میجنگد اما نه از روی کینه توزی. از روی احترام! میبینیم که زار محمد با طبیعت مهربان است و خشونت طبیعت او را از خود نمیراند. بلکه او مردی است که میتواند با آن کنار بیاید و آن را تحت تسلط خود در بیاورد. محمد نمونه ی بارز یک انسانِ بومی است که طبق باورهایش رفتار میکند. حتی زمانی که تبر را بر فرق زنِ شیخ فرود میآورد اول از لحاظ شرعی آن را برای خودش حل میکند! میگوید خودش میخواهد، خودش ول نمیکند پس حتما اجلش رسیده!
1399-01-20زار محمد که مرد خانههای تو سری خورده ی کپرها بود، نظاره گر اجتماعی است که عدالت از آن رخت بر بسته و آنهایی که کمر بر مسند قانون زده اند همه سرتا پا عمله ی ظلم اند و شریک دزد و رفیق قافله.
تنگسیر ویژگی ای دارد که در ادبیات معاصر ما و حتی در دیگر آثار چوبک به ندرت دیده میشود و آن حضور عنصر قهرمان است! یکی از بارز ترین ویژگیهای فرهنگ ایرانی قهرمان طلبی است چنان که در سراسر شاهنامه ی فردوسی میتوان اهمیت پهلوانی و قهرمانی را در فرهنگ ایرانی دید اما در ادبیات معاصر این ویژگی به جز در چند داستان رخ نمینماید؛ و از آن دست همین زار محمدِ داستانِ تنگسیر؛ و مه جمالِ داستان ِ اهل غرق از روانی پور هستند. هر دوی این قهرمانان از اهالی بوشهر هستند و هر دو به زندگی ِ روستایی و محلی تعلق دارند.
و اصلا این طبیعت مردمیفروخفته و استبداد زده است که همیشه دنبال قهرمان میگردند. منتها هنر چوبک این است که قهرمان را از افراد برجسته ی جامعه تا حد یک روستایی بی سواد پایین میکشد. قهرمان داستان تنگسیر به اندازه ی قوتش ضعف دارد. و هرگز انسانی رویین تن نیست. شاید برای همین است که براهنی در نقد تنگسیر میگوید ای کاش زار محمد در پایان داستان میمرد! زیرا در این صورت ایده آلیسم آخر ِ تنگسیر تبدیل به موقعیتی رئالیستی میشد!
الهه ملک محمدی
Evanjeline
من با تمام وجودم عاشق لحجه ی کتاب شدم
1398-11-27به نظرم لحجش من رو بیشتر از هر چیزی غرق در کتاب کرد.
Evanjeline
بیاراده به پشت رو زمین دراز کشید و سرش را به کنده کُنار تکیه داد و چشمانش را بست.
1398-11-27سگ، کاسه اول را فوری بلعید و کاسه دوم را آهستهتر تا نیمه خورد و زبانش را دور لبهایش چرخاند و از پایین، چشمانش را به محمد دوخته بود و همچنان زبان و سر و گوش و دمش میجنبید.
شهرو گفت:
بوا شوور نمیشه. تو همه کس من بودی. هم بوام بودی هم شوورم بودی و هم برادرم بودی. من دیگه به غیر از تو، تو این دنیا هیچکه را ندارم. اگه تو نباشی میمیرم.
محمد گرفتش تو بغل و سُرش داد تو رختخواب خودش. تن لمس شهرو تو رختخواب شوهرش لغزید. محمد آرنجش را گذاشته بود رو بالش و به طرف او یَله شده بود و تو صورتش نگاه میکرد. شهرو آهسته میلرزید و تنش یخ کرده بود و بینیاش باد کرده بود و سرخ شده بود و توش گرفته بود و از راه آن نمیتوانست نفس بکشد و از دهن نفس میکشید. زبان کوچکههاش به هم آمده بود.