فروغ؛ مجموعه شعرهایش را با نخستین دفتر شعرش، با عنوان: «اسیر»، در سال ۱۳۳۱ هجری خورشیدی آغاز، با «دیوار» و «عصیان» در فاصلهی سالهای ۱۳۳۵ تا ۱۳۳۶ هجری خورشیدی ادامه دادند؛ و سرانجام با «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد»، به پایان بردند، «عصیان بندگی» از دفتر «عصیان» قابل تأمل است، که متضمن طرح پرسشهای فلسفی، و گلهمندی است. روزگاری پیکری بر پیکری پیچید؛ و «من به دنیا آمدم، بیآنکه خود خواهم». و میپرسد: «کی رهایم کردهای، تا با دو چشم باز» برای خویش قالبی را برگزینم؛ و «بر هر که خواهم نام مادر» نهم. در ادامه میگوید: «عاقبت روزی ز خود آرام پرسیدم: چیستم من؟ از کجا آغاز مییابم؟ ... از کدامین آسمان راز میتابم؟». و با نجوایی کنایهآمیز: تو که خود «این شیطان ملعون» را آفریدی، و «عاصیاش کردی و او را سوی ما راندی»؛ و از «شعله» ای «دیوی» ساختی، و «در راه بنشاندی»، که «تا دنیا» برجاست، «با سرانگشتان شومش آتش افروزد»؛ و ادامه میدهد: «سالها ما آدمکها بندگان تو؛ با هزاران نغمهی ساز تو رقصیدیم؛ عاقبت هم ز آتش خشم تو، میسوزیم؛ معنی عدل! تو را هم، خوب فهمیدیم».
موضوع(ها):
شعر فارسی - قرن ۱۴
ارسال دیدگاه