آخرین داستان دفتر ششم، که عنوانش «ذات الصور یا دژ هوش ربا»ست، و متضمن عمده اسرار و دقایق مسلک عرفانی و دعوت نامه مولوی و اصحاب خاص ایشان است، حکایت: شاهی سه پسر برومند و باتدبیر داشت. ایشان را برای آشنایی بیشتر با گوشه و کنار ملک، به سیر و سیاحت تشویق کرد. گفت: هرجا میتوانید بروید مگر در فلان قلعه که نامش را «هوش ربا» یا «ذات الصور» نهادهاند. فرزندان قول دادند و راه سفر در پیش گرفتند، اما همین نهی پدر، آنان را بیش از پیش به دیدار درون قلعه تشویق کرد... حکایت دژ هوش ربا، یا قلعهٔ ذات الصور، پایان راه دراز آهنگ نی است که در آغاز مثنوی از جداییها شکایت میکرده، آن نی جدا مانده از نیستان الهی، در این حکایت پایانی دفتر ششم، عاقبت به مقصد خویش رسیده است.
موضوع(ها):
مولوی، جلالالدینمحمدبنمحمد، 672 - 604 ق. مثنوی - نقد و تفسیر
شعر فارسی - قرن 7ق. - تاریخ و نقد
ارسال دیدگاه