کتاب من او را دوست داشتم اثر آنا گاوالدای فرانسوی است که در سال ۱۹۷۰ به چاپ رسیده. او یکی از نویسندگانی است که طی چند سال اخیر توانسته به یکی از پرمخاطبترین نویسندگان در ایران و جهان تبدیل شود. اکثر داستانهای او رگههایی عاشقانه دارند و در آنها تصاویری احساسی از روابط زن و مرد در جوامع امروزی ارائه شده.
شخصیت اصلی این رمان، کلوئه زنی که عاشق شوهرش است اما اکنون شوهر، او و دو فرزند کوچکش را ترک کرده و همراه با معشوقهاش رفته. کلوئه موضوع را با پدرشوهرش مطرح میکند و داستان در ادامه، مکالمات کلوئه و پدرشوهرش را روایت میکند و پدرشوهرش به او میگوید چگونه عشق بزرگش را به خاطر اشتباهاتش از دست داده است.
این کتاب تاکنون توسط نشر قطره با ترجمهی الهام دارچینیان و نشر آوای چکمه با ترجمهی غزاله رمضانی چاپ شده است.
فروغ فرهی
داستانهای فرانسه - قرن ۲۰م.
ارسال دیدگاه
seahorse
کتاب کوچیکی بود که خیلی زود خوندنش تموم شد و این نشون میده که داستانش برام کشش داشت. آدمای این داستان خیلی راحت در مورد مسائل درونی و گذشته شون باهم صحبت میکردن و این به نظرم داستان رو جذاب کرده بود. ولی یک جورایی گنگ بود کلا. وقتی خودمو میذاشتم جای زن داستان، با حرفای پدر شوهره قانع و یا آروم نمیشدم!
1398-12-03Maryam
کتاب شرح گفتگوهای یک عروس و پدرشوهر، بعد از خیانت پسر و ترک عروس است. اینکه عروس بعد از اینکه همسرش اونو ترک میکنه، میره سراغ پدر همسرش و در این مورد باهم صحبت میکنند، موضوع جدیدی بود. آنها خیلی ساده، راحت و صریح از احساساتشون سخن میگویند که همین گفتگوهای بیریا کتاب رو دوستداشتنی میکند. و خواننده رو بدون اینکه خسته کنه، یکنفس تا پایان پیش میبرد.
1398-07-30seahorse
...هیجانزده شده بودم و کمی وحشتزده. این قدر خوشبخت بودن طبیعی بود؟ درست بود؟ بابت تموم اونا چه بهایی باید میپرداختم؟
1399-02-05seahorse
زندگی را همانجا یاد گرفتم، در گلفروشی. دستهگلهای کوچک برای همسران و دستهگلهای بزرگ برای معشوقهها
1399-02-05seahorse
فکر میکردم آدم باهوشیم و زندگی رو بهتر از مردم دیگه میفهمم. از اینکه تو تلهای نیفتاده بودم به خودم مغرور بودم، که تو اومدی و من احساس میکنم در دریایی غرق شدم.
1399-02-05seahorse
دوست دارم با تو باشم چون هیچوقت از با تو بودن خسته نمیشوم. جتی وقتی با هم حرف نمیزنیم. جتی وقتی نوازشم نمیکنی. حتی وقتی در یک اتاق نیستیم، باز هم خسته نمیشوم. هرگز دلزده نمیشوم. فکر کنم به خاطر این است که به تو اعتماد دارم. به افکارت اعتماد دارم. میتوانی بفهمی چه میگویم؟ همه آنچه در تو میبینم و هرآنچه نمیبینم را دوست دارم.
1399-02-05Maryam
آیا بایستی رازهای مختوم شده خود رابرای دیگری گفت؟ آن دیگری را انتخاب کن. بیهوده نگو؛ تا عبرتی برای او شود. از صداقت بیان او هنوز در بهت هستم. جرئت او را میستایم.
1398-07-30Maryam
مرز وفاداری و متعهد موندن به پیمانها با بزدل نبودن و رهاکردن و فرصت زندگی دلخواه رو مغتنم دونستن، کجاست حقیقتا؟
1398-07-30Maryam
زندگی حتی وقتی انکارش میکنی، حتی وقتی نادیدهاش میگیری، حتی وقتی نمیخواهیاش از تو قویتر است. از هر چیز دیگری قویتر است. آدمهایی که از بازداشتگاههای اجباری برگشتهاند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانههاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوسها دویدند، به پیشبینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باورکردنی نیست، اما همینطور است. زندگی از هر چیز دیگری قویتر است.
1398-07-30Maryam
باید یک بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آنقدر که اشکها خشک شوند،باد این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را تکان داد و همه چیز را از نو شروع کرد.
1398-07-30Maryam
چقدر باید بگذرد تا آدمی بوی تن کسی را که دوست داشته از یاد ببرد؟ و چقدر باید بگذرد تا بتوان دیگر او را دوست نداشت؟
1398-07-30Maryam
زندگی همین است ... ارادهی راسخ تان را در ترک سیگار تحسین میکنید و بعد یک صبح سرد زمستان تصمیم میگیرید چهار کیلومتر پیاده بروید تا یک پاکت سیگار بخرید.
1398-07-30Maryam
دام دیگر که تو را به سوی خود میکشد این است که فکر کنی حق داری خوشبخت باشی. چقدر سادهلوح هستیم. خیلی ابله هستیم اگر باور کنیم ثانیهای میتوانیم بر جذر زندگیمان مسلط شویم. جریان زندگی ما، از ما میگریزد، اما این اهمیتی ندارد. فایده چندانی ندارد... بهتر آن است که از واقعیت این گذر آگاه باشیم.
1398-07-30Maryam
من فکر میکنم سکوت من بیشتر از روی کمرویی است. به اندازه کافی خودم را دوست ندارم که چندان اهمیتی به حرفهایم بدهم.
1398-07-30Maryam
ترجیح میدهم تو امروز خیلی رنج بکشی تا این که همه عمرت، همیشه کمی رنج بکشی. آدمهایی را میبینم که کمی غمگین هستند، فقط کمی، اما همین خیلی کم کافی است تا همه چیز تباه شود.
1398-07-30