در ۱۸۶۳ ابتدا زن داستایوسکی و پس از یک سال دیگر میخائیل برادرش، از این جهان چشم بستند و او را در مقابل گرفتاریهای مادی و معنوی گوناگون یکه و تنها گذاشتند. این دوران به زعم نویسنده از دشوارترین ایام عمرش بوده که با مشکلات دیگری هم همراه بوده است. برای همین داستایوسکی تمام وقتش را صرف نوشتن کتاب «جنایت و مکافات» کرد که در آن تاثیر تجربیات و کاوشهای درونی و تلاش بیپایان او برای یافتن حقیقت زندگی بهخوبی نمایان است.
شخصیت اصلی این کتاب، راسکلنیکف، جوانی ۲۳ ساله است که فکری باز و کنجکاو دارد. جوانی خوشچهره که گرفتار فقر و بیپولی شدید است و حتی اجاره اتاق کوچکی را که در آن زندگی میکند را ندارد، پس برای ساکت کردن طلبکاران و پیش بردن زندگی، مجبو میشود نزد آلینا ایوانونا، پیرزن نزولخواری برود و با گرو گذاشتن اشیاء قیمتی که دارد، مقداری پول به دست بیاورد، اما بعد از قرض گرفتن از او، وقتی پیرزن او را تحت فشار قرار میدهد، تصمیم میگیرد با یک تبر، آلینا ایوانونا، پیرزن نزولخور را به قتل برساند...
این کتاب آنقدر معروف هست که نیازی به اعلام شاهکار بودن آن نیست، بنابراین خواندن آن به هر انسان اهل مطالعهای پیشنهاد میشود.
داستانهای روسی - قرن 19م.
ارسال دیدگاه
Raskolnikof
جنایت و مکافات کتاب عجیبیه، چون خود داستایوسکی آدم جالب و عجیبی بوده. داستانی که نوشته فقط داستان نیس، بلکه کاوش یه آدمه، آدمی که مشکلات وادارش کرده کاری بکنه که خوب نیست، اما داستایوسکی آدمو تو دوراهی قرار میده، دوراهی بدکاری و بدبختی و این کارو اونقدر عمیق و خوب انجام میده که کتابش میشه یکی از بهترین کتابهای دنیا. خوندنش برای کسایی که حتی یه کم روانشناسی دوس دارن جالبه
1398-09-05NaaaaaaaaaaaaaaaadiA
نه، آدم در کشور خودش راحتتر است. اینجا دست کم میتواند دیگران را عامل همهی ناراحتیهایش بشمارد و خودش را تبرئه کند
1398-08-01