کتاب حاضر، روایتی است که بهنوعی در غیاب روایت شکل میگیرد. شخصیتهای کتاب «من»های «او» شده خویشاند، بیآنکه بدیل هم باشند هریک راوی «او»ی دیگری است، سوم شخصهای مفردی که انگار فقط صدا باشند، نوبت به نوبت گذشته گسسته - پیوستهای را با یقینی آمیخته تخیل روایت میکنند. ماجرای زیسته آدمهای داستان در عالم واقعی ماضی و در جایی به اسم اس.تالا صورت گرفته است.
شروع داستان هنگامی است که آخرین مشتریهای کازینوی «ت ـ ییچ» قدم به تالار رقص میگذارند. دختری به نام «لل. و.اشتاین» از این مجلس خاطرهای دلربا دارد. با فرجام شب، قصه در خواب و خاموشی فرو میرود و ده سال از ماجرای آن شب سپری میشود. «اشتاین» همسری اختیار میکند. زادگاهش «اس.تالا» را ترک میگوید. صاحب اولاد میشود و زن باوفای عرصه زندگی باقی میماند و خود را خرسند و خوشبخت تصور میکند. او اینک به زادگاه خویش بازگشته خاطره تالار رقص را در ذهن مرور میکند. او دوست از یاد رفته دوران کودکیاش را پیدا میکند، اما...
لُل زنی ست که رنج را از یاد برده، خود را هم از یاد برده… نسیان همین است؛ مثل آب، که در دمای زیر صفر و در نسیانِ آب بودن یخ میزند. یخ میزند.
دوراس میگوید: تمام زنهای کتابهای من، در هر سنّی که باشند، سرشته از گِل لُل اند، یا شاید هم به نوعی خود از یاد بردگانند؛ موجب شوربختیِ زندگیشانند؛ از کوچه و بازار هراسانند؛ به سعادت هم چشم ندوختهاند. در بین اشخاصِ کتابهای من، سرآمد است لُل – لُلِ کتاب، کتابِ لُل، خیلی خواهان دارد. شوریده عقلی لُل را به گوش همهٔ عالم میرسانم.
موضوع(ها):
داستانهای فرانسه - قرن ۲۰م.
ارسال دیدگاه