در کتاب «غرابهای سفید» چند شعر و از جمله خود شعر «غرابهای سفید» و شعر «المعجم» بر پایه یک بازی منطقی و زبانی شکلگرفته است. بازیای منطقی که در آن سعی میشود با فرا رفتن از واقعیت و شکستن ذهنیت استقرایی به یک لذت شاعرانه دست یافت. شاید به نظر رسد که برخی از این شعرها اساساً نوعی بازیهای زبانی و یا بازی ذهنی شاعر است. چرا که شاعر این تجربه را محدود به همین چند شعر میکند و دیگر ادامه نمیدهد، موحد میگوید: المعجم را اگر کسی اطلاعات شعری نداشته باشد، اساساً نمیفهمد که چه چیز اتفاق افتاده. من دو وزن را به کار میبرم و در شعر میگویم که این کار را بکن. اگر دقت کنید میبینید که در آن وزن درخت نمیتواند اول سطر بیاید، اما من این کار را کردهام. این بازی زبانی نیست و من در شعر به بازی زبانی اعتقاد ندارم. همیشه یک مفهومی را مدنظر داشتهام. شما در شعر من بازیهای زبانی نظیر مترادفها یا کلماتی برای همصدایی و... پیدا نمیکنید. از طرف دیگر شعر جستوجوی فرم مناسب برای بیان است و من در این شعرها به چنین نقطهای رسیدم و این فرم را انتخاب کردم. مسئله دیگر این است که در یک مجموعه همه کارها در یک سطح نیست: معمولاً وقتی میخواهند در «انتولوژی» از یک شاعر نمونه هم بیاورند، بیش از ده یا پانزده شعر وجود ندارد. موضوع این است که فرم و سطح کارها متفاوت است.
موضوع(ها):
شعر فارسی - قرن ۱۴
ارسال دیدگاه