موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
کتاب حاضر، رمانی آمریکایی است که با زبانی ساده و روان و اتفاقات جالب و هیجانانگیز نگاشته شده است. در داستان میخوانیم: «دیگر فقط خیابان نبود بلکه یک جهان بود، زمان و مکان خاکستر بر خاک افتاده و یک شب صمیمی. او داشت از توی خردهسنگها و گلولای به سمت شمال قدم میزد. عدهای از مردم حولههایی به صورتهایشان گرفته بودند و عدهای ژاکتهایشان را انداخته بودند روی سرشان و میدویدند. همه آنها دستمالهایی را چپانده بودند توی دهانشان. کفشهایشان را گرفته بودند دستشان، زنی توی هر دو دستش کفشی داشت و بهسوی مردم میدوید».
ارسال دیدگاه