موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
پس از مرگ مادر «روما»، پدر از شرکت داروسازی، که چند دهه در آن کار میکرد، بازنشسته و به اروپاگردی مشغول شد، قارهای که پیش از این ندیده بود. او گاهی اوقات نیز کارتپستالی را به سیاتل میفرستاد؛ جایی که دخترش روما به همراه همسرش آدام و پسرش آکاش زندگی میکرد. پس از سفرهای بسیار، روما از پدر خواست تا در طبقة پایین خانة آنها زندگی کند. اما پدر خطاب به روما، که بر این مساله اصرار میورزید، نیاز خود به تنهایی را یادآور شد و در ادامه گفت که من برای چنین جابهجاییهایی دیگر پیر شدهام. روما پس از چندی یکی از کارتپستالهای پدر را یافت که به زبان بنگالی به نشانی خانمی به اسم «میناکچی باغچی» در «لانگ آیلند» نوشته شده بود. آنگاه روما دریافت که دلیل مخالفت پدر برای ماندن در سیاتل، علاقه به همین زن است. مجموعة حاضر حاوی هشت داستان کوتاه است که داستان یادشده با عنوان «خاک غریب» یکی از آنهاست.
ارسال دیدگاه