موضوع(ها):
داستانهای کلمبیایی - قرن 20م.
«سانیتاگوناصر» روزی که قرار بود کشته شود ساعت پنج و نیم صبح از خواب بیدار شد تا به استقبال کشتی اسقف برود. او خواب دیده بود که از جنگلی از درختان عظیم انجیر در هنگام بارش باران میگذشت. اما مادرش که در تعبیر خواب شهرت داشت این خواب را به فال نیک گرفت. همان روز دو مرد با کاردهایی که در روزنامه پیچیده بودند، در کمین سانتیاگو به سر میبرند. آن دو برادران دوقلو با نام «پدرو» و «پابلو ویکاریو» بودند و 24 سال داشتند. آنها انگیزة قتل سانتیاگو را دفاع از حیثیت اعلام کردند. اما آنچه تعجب بازپرس را در این قتل برانگیخت این بود که با وجود وارد آمدن ضربات متعدد چاقو به سانتیاگو، هیچ قطرهخونی بر روی چاقو مشاهده نمیشد.
ارسال دیدگاه