زیر نور کم نوشتهی مصطفی مستور است که با داستان کوتاه «دو چشمخانهی خیس» که در سال 1369 پا به عرصه ی داستاننویسی گذاشت و نخستین کتابش «عشق روی پیاده رو» در سال 1377 منتشر شد اما شهرت او چنان که میدانیم با انتشار رمان «روی ماه خدا را ببوس» رقم خورد. کتابی که یکی از پرخوانندهترین رمانهای دهههای اخیر بوده است. او جوایز بهترین رمان سال 79 و 80 جشنوارهی قلم زرین، نخستین مسابقهی داستاننویسی صادق هدایت و مسابقات داستان کوتاه مجله ادبیات داستانی را در کارنامه خود دارد. کتاب زیر نور کم که در بردارندهی مجموعهای است از داستانهای کوتاه او که از سال 1371 تا 1395 در عناوین مختلف به چاپ رسیده، در قالب یک مجموعه عرضه شده و علاقهمندان به داستان کوتاه یکجا تهیه کنند. مضمون داستان¬های کوتاه این کتاب از هم جدا نیستند و به یکدیگر مرتبطند. این روش که شگرد نویسنده است بسیاری از شخصیتها در داستانهای مختلف تکرار می¬شوند و خواننده با هر بخش زندگی کاراکتر آشنا می¬شود که باعث میشود در طول مطالعه آثار مختلف، احساس همزیستی با شخصیتها در خواننده بهوجود آید و با جنبههای مختلف شخصیتی آنها آشنا شود.
کودکی، زندگی، عشق و مرگ عنوان بخشهای این کتاب هستند. «کودکی» بخش اول این کتاب را که شامل 7 داستان کوتاه است را تشکیل میدهد. این داستانها مربوط به خاطرات زندگی شخص اول داستان که به نقل زندگی خود و دوستانش می-پردازد. بخش دوم با عنوان «زندگی» شامل 16 داستان کوتاه است، که برخی از آنها به بیان خانوادگی اشاره دارد. در بخش سوم که «عشق» نام گرفته و شامل 14 داستان می¬باشد، شاهد داستانهایی هستیم از روابط عجیب انسان که با علاقه همراه شده و دوستداشتن¬هایی که ناکام مانده¬اند. بخش چهارم که 7داستان دارد، به مضمون مرگ از زوایای مختلف پرداخته است.
در توضیحات پشت جلد کتاب میخوانیم: «حالا که به این چهلوچهار داستان کوتاه نگاه میکنم، احساس میکنم هر کدام از آنها عکسهای واضحی هستند از کیفیت روح نویسنده در روزهایی که آنها را نوشته است. اگر جسمانیت ما را دوربینهای عکاسی زیر نور کافی به تصویر میکشند، باری ابزار عکاسی روح، به گمانم، کلمات است. بدینگونه، این مجموعه در نگاه من، آلبوم عکسی است با چهلوچهار قطعه عکس از روحی که کلمات، با نهایت صراحت و صمیمیت، در طول سالیان دراز از آن عکاسی کردهاند. کودکی، زندگی، عشق و مرگ برای من همواره دریچههای پُرنوری بودهاند که مدام روح و ذهن و دلم را آکنده از پرتوهای خود کردهاند. همیشه فکر میکردم اگر قرار باشد روزی این دریچهها را نقاشی کنم، بهترتیب با رنگهای سپید و سبز و سرخ و سیاه رنگآمیزی خواهم کرد. اما حالا به دلایل زیاد تردید ندارم که حتا اگر این رنگها را بردارم، ترتیبی نخواهند داشت؛ از آنکه هر دریچه میتواند هر رنگی داشته باشد. تنها بستگی دارد کی و از چه نقطهای به آن نگاه کنی.»
این کتاب در سال 1396 توسط انتشارات چشمه چاپ شده است.
فرناز ابراهیمی
ارسال دیدگاه