این داستان از زبان «جان گریشام» نویسنده آمریکایی درباره دوران کودکیاش در ایالت «آرکانزاس» نقل شده است. در داستان حاضر، او هفت سال دارد و در یک مزرعه پنبه در کنار پدر، مادر، پدربزرگ و مادربزرگ خود زندگی میکند و از خاطرات آخرین سالی که در آن مزرعه سپری نموده سخن میگوید. در آن سال، به هنگام برداشت پنبه، پدربزرگ تعدادی کارگر مکزیکی و تعدادی نیز کارگر روستایی و خانوادهای به نام «اسپروییل» را استخدام میکند تا برداشت محصول پنبه با سرعت بیشتری صورت پذیرد. پسر بزرگ خانواده «اسپروییل» موجودی شرور و خشن است و بلافاصله مرتکب قتل یک جوان محلی میشود. قهرمان کوچک داستان جان گریشام نیز در همه ماجراها شاهد عینی است. پس از آن قتل، یکی از کارگران مکزیکی به دختر «اسپروییل» اظهار علاقه میکند و در پی آن، انواع ماجراها و درگیریهای بسیار خشونتآمیز اتفاق میافتد. از سوی دیگر، وضعیت برداشت پنبه بسیار نگرانکننده است، زیرا احتمال باران و سیلابی زودرس میرود که سرانجام همین امر تحقق مییابد و نیمی از محصول پنبه آنها از بین میرود.
موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
ارسال دیدگاه