پسر جوانی که به تازگی در دانشکده، درس وکالت را به پایان رسانده، از طرف خانوادهای که از یک شرکت بیمه شکایت دارند به کمک خوانده میشود. فرزند جوان آنها دارای مشکل سرطان است وی باید ماهها پیش تحت عمل پیوند استخوان قرار میگرفته است، اما شرکت بیمهی طرف قرارداد آنها حاضر به پرداخت حق بیمه نشده و زمان از دست رفته و پسر در آستانهی مرگ قرار دارد. بسیاری وکیل جوان را از اقامهی این دعوی برحضر میدارند و هشدار میدهند که شرکت بیمهی مورد نظر بسیار قوی بوده و کاری از دست وی ساخته نیست. اما جوان که به سختی تحت تاثیر شرایط خانوادهی موکل قرار گرفته با سرسختی پیش میرود و علیه شرکت بیمه مدرک جمعآوری میکند. شرکت که احساس خطر کرده به وکیل و موکلانش پیشنهاد رشوه میکند. اما کاری از پیش نمیبرد و کار به دادگاه کشیده میشود. اما متاسفانه در روزهای جریان این پرونده فرزند خانواده فوت کرده و همه را غمگین میسازد. جوان با تمام توانش کار میکند و سرانجام شهادت زنی از کارمندان شرکت بیمه همهچیز را تغییر داده و وکیل جوان پیروز میشود، اما شرکت بیمه پیش ازمصادرهی اموال و داراییهایش از طریق دولت، تمام موجودی خود را به کشورهای اروپایی منتقل کرده و منحل میشود و در پایان چیزی دست برندهها را نمیگیرد. در حین کار روی این پرونده، جوان با زنی آشنا میشود که بارها به وسیلهی همسرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته و به سختی مجروح شده است. روزی زن از وی کمک خواسته و زمانی که با یکدیگر وارد خانهی زن میشوند تا وسایلش را بردارد، وکیل و شوهر زن با هم درگیر شده و وکیل، شوهر را به قتل میرساند. زن جوان او را فراری داده و همهچیز را به گردن میگیرد. وکیل تمام سعی خود را کرده و با توجه به اینکه زن هنوز جراحات را در بدن داشته، قتل، دفاع از خود تشیخص داده میشود و پس از آن که جوان وکالت را برای همیشه کنار میگذارد با زن به ایالت دیگری نقل مکان میکند.
موضوع(ها):
داستانهای آمریکایی - قرن 20م.
ارسال دیدگاه