موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
«نغمه» به تازگی در رشته ادبیات در دانشگاه پذیرفته شده است. در مهمانیای که در خانواده برگزار گردیده زندایی دایما از او به عنوان عروس آینده خود نام میبرد. پس از چندی وی در دانشگاه با پسری به نام «محمود» آشنا میشود و احساس میکند علاقه خاصی به او دارد. دیری نمیپاید که درمییابد پسرعمهاش، میلاد، به وی علاقمند است، اما از آنجا که نغمه دلباخته محمود است، توجهی به میلاد نشان نمیدهد. تا این که روزی محمود به دیدن نغمه رفته و با ناراحتی ماجرای برخورد خود و مادرش را بازگو میکند. محمود به نغمه میگوید که باید تنها و بدون رضایت مادرش برای خواستگاری اقدام کند؛ اما نغمه نمیپذیرد و او را ترک میکند. روزها میگذرد و او خبری از محمود به دست نمیآورد. از طرفی میلاد بارها با کمک به نغمه در صدد جلب توجه او برمیآید و این امر نغمه را در دوراهی انتخاب قرار میدهد.
ارسال دیدگاه