موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
"کسری راد" پس از پایان تحصیلاتش در رشتهی روانپزشکی در فرانسه، نزد خانوادهاش در ایران بازمیگردد. وی به پیشنهاد آقای پرویزی، از دوستان پدرش، در بیمارستانی شروع به کار میکند. بیمار اتاق شمارهی 15 تیمارستان دختری بسیار زیبا و معصوم به نام "سوانا" است که کسری شیفتهی او میشود و تصمیم میگیرد او را درمان کند، اما رییس بیمارستان اجازهی درمان سوانا را به کسری نمیدهد و او را تحت کنترل خویش دارد، کسری با کمک پرستار تیمارستان، سوانا را پنهانی به ویلای دوستش، مجید، در لواسان میبرد. مجید با دیدن سوانا او را شناخته و به کسری میگوید که وی روزی به پسری با نام ایمان دل بسته بود و ایمان نیز به وی علاقهمند بود، سوانا که تا این زمان سخنی نگفته بود با دیدن مجید شروع به صحبت میکند و از مجید علت ناپدید شدن ناگهانی ایمان را جویا میشود. مجید فقط میداند که ایمان به فرانسه رفته است. دکتر کسری با کمک دوستش محل زندگی ایمان را در فرانسه پیدا میکند و به فرانسه بازمیگردد و از ایمان علت ترک ناگهانی سوانا را میپرسد. کسری متوجه میشود که مادر سوانا نزد خانوادهی ایمان آشپزی میکرده و در واقع سوانا خواهر ناتنی ایمان است. ایمان پس از شنیدن این ماجرا از زبان پدرش به فرانسه میرود تا سوانا را فراموش کند. کسری به ایران بازمیگردد و با دادن زنجیر و پلاک ایمان به سوانا به او میگوید که ایمان تو را فراموش کرده و خود از سوانا خواستگاری میکند.
ارسال دیدگاه