ربهکا Rebecca عنوان داستانی عاشقانه از دافنه دوموریه، نویسندهی قرن بیستمی انگلیسی است که اولین بار در سال 1938 منتشر شد. در ایران ترجمههای بسیاری از این کتاب در دست است، از جمله عنایتالله شکیباپور (مهتاب)، آذرمیدخت معبودی مقدم (گلشایی)، حسن شهبازی (جامی)، نازگل نیکویی (سمیر)، مرجان صادقی (متن دیگر)، شکوفه اخوان (نهال نویدان)، پرویز شهدی (صدای معاصر) و...
ربهکا روایت زندگی دختری ساده و بیآلایش به ازدواج مردی ثروتمند درمیآید که اخیرا همسرش ربهکا را از دست داده. شخصیت ربهکا در اذهان چنان باشکوه است که خانم دووینتر سعی میکند به او شبیه کند، اما به تدریج پردهها کنار میرود و حقایقی آشکار میشود که به جذابیت کتاب میافزاید...
داستان ربهکا بسیار جذاب و گیراست و خواننده را با خود همراه میکند. همچنین این کتاب برای کسانی که تازه در ابتدای راه کتابخوانی هستند مناسب است و باعث افزایش میلشان به مطالعه میشود.
از این کتاب اقتباسهایی شده، اما معروفترین اقتباس را آلفرد هیچکاک در سال 1940 روی پرده برده که بازیگران اصلی آن لارنس الیویه و جوآن فونتین هستند. این فیلم در اسکار نامزد جوایز بسیاری شده و اسکار بهترین فیلمبرداری را از آن خود کرده است.
داستانهای انگلیسی - قرن ۲۰م.
۴۲۸ صفحه - رقعی (گالینگور)
ارسال دیدگاه
Maryam
این کتاب رو به صورت صوتی خواندم که کار فوقالعادهای بود.
1399-01-02اما در مورد کتاب با این ذهنیت که هیچکاک فیلمی از آن ساخته است شروع کردم. و از اول منتظر یک اتفاق بودم. اما بیشتر کتاب صرف توصیفات افراد و مکانها و تصورات راوی میشد و از اتفاق خبری نبود تا یک پنجم انتهایی داستان. در آن زمان احساس کردم بهتر است پیش از اینکه از ماجرا خبردار شوم، فیلم هیچکاک رو ببینم. چون ترجیح میدادم با کار هیچکاک هیجانزده بشوم. و به نظرم کار درستی کردم. با اینکه فیلم هیچکاک اقتباس وفادارانهای به اثر بود و حتی دیالوگها هم عینا دیالوگهای کتاب بود، ولی در یک موضوع مهم تفاوت داشت که اتفاقا من نسخه هیچکاک رو بیشتر پسندیدم و با منطقم بیشتر جور بود.
اما در مورد کتاب: راوی که هیچ اسمی ازش برده نمیشه، به خوبی احساسات و دیده ها و تفکراتش رو بیان میکنه. من چون خودم به اورتینکینگ مبتلام، راوی رو درک میکردم و در عین حال تفکرات زیاد و نگرانیهاش موجب اذیت و خستگیم میشد گاهی. در مجموع امتیاز ۳/۵ رو به کتاب میدم
Maryam
زندگی چه افسانهی فریبندهای است. زمانی ما را برای به دست آوردن خوشبختی و به چنگ اوردن خواستهها به تکاپو وامیدارد و زمانی میرسد که تمام این خواستهها محو شده و ما را با یک مشت درد، افسوس و تنهایی باقی میگذارد.
1399-01-02Maryam
دلم میخواست حرکت زمان را به سکون تبدیل کنم. کاش حداقل قدرتی داشتم که خاطرات را با همان هیجانها و لذتها حفظ میکردم و هر وقت دلم میخواست آنها را دوباره در برابر خود مجسم میساختم. ناگهان به خود آمدم و گفتم: اگر میتوانستیم خاطرهها را در شیشهی سربستهای مانند عطر نگه داریم، چهقدر خوب میشد. در این صورت هر وقت که میخواستیم میتوانستیم در شیشه را باز کرده و خاطرات را بار دیگر زندگی کنیم.
1399-01-02