موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
"اسماعیل" کم سن و سال بود که پدرش را از دست داد. او به طور اتفاقی متوجه شده بود که پدرش رفتگر بوده است، ولی مادرش هیچگاه در این باره حرفی نمیزد. پس از مرگ پدر، مادرش مجبور بود برای تامین مخارج خانه، به سختی کار کند. اسماعیل تا کلاس پنجم بیشتر به مدرسه نرفت. پس از آن مدتی در کوچه و خیابانها پرسه زد تا این که به مغازۀ دوچرخهسازی همسایهشان رفت. پس از مدتی صاحب مغازه عوض شد و صاحب جدید آن ـ علی خالدار ـ آن را به قهوهخانه تبدیل کرد. اسماعیل با آن که دوران نوجوانی و جوانی خود را میگذراند باز به آن مغازه قدیمی میرفت و همنشین علی خالدار شده بود. تا این که روزی به سفارش علی خالدار و واسطهگری ایازخان، در بانک محله استخدام شد. زندگی اسماعیل پس از استخدام دچار دگرگونیهای بسیار شد و در همان روزها بود که احساس کرد عاشق شده است.
ارسال دیدگاه