((بیبی گل و چراغ جادو)) داستان تخیلی پر حادثهای است که برای نوجوانان تالیف شده است .داستان از آنجا آغاز میشود که چراغ جادویی به دست پیرزنی به نام بیبی گل میافتد .بی بی گل از طریق چراغ جادو میخواهد همسایهاش ـ پدر قلی ـ را که یکی از عیاران است از چنگ حاکم ظالم نجات دهد .بیبی گل همچنین به کمک غول، سپاهی صد نفره در اختیار میگرد و خود به زنی جنگجو و دلاور تبدیل میشود . لشکر حاکم با سپاه بیبی گل آماده نبرد است، اما از سوی دیگر چراغ جادو به دست مردی نااهل میافتد که چراغ را خراب میکند و در نتیجه سرما و یخبندان همه جا را فرا میگیرد .این امر سبب میشود مردم، شهر را ترک گویند .در بخش دیگری از داستان، قلی برای آزاد کردن پدرش به شهر یخزده وارد میشود و زندانیان چهل دخمه را نجات میدهد .ماجرای دختری که گلولههای یخی اشکش را در جیبش گذاشت، پادشاهی که هیچ وقت روی تخت سلطنت ننشست، مردی که سیبلهایش قندیل زد و بسیاری حوادث دیگر، بقیه داستان را شکل میدهند .در این داستان، عاقبت با تعمیر چراغ جادو و توسط استاد چراغساز، یخها آب میشود و شهر به حالت عادی باز میگردد .
ارسال دیدگاه