اکثر علاقهمندان به دنیای سیاست و دانشجویان رشته علوم سیاسی توماس اسپریگنز را میشناسند و با شیوه تفکر تحلیلی و نگاه نقادانهای که به نظریات سیاسی داشته و آنها را در بافت اجتماعی ساخت و پرداخت میکند، آشنا هستند.
اسپریگنز، متولد آوریل 1917 در لبنان است. کتاب «فهم نظریههای سیاسی» و ارائه «نظریه بحران» به مثابه کاربردیترین روشها برای فهم اندیشههای سیاسی، از مهمترین دستاوردهای او به شمار میرود.
استاد علوم سیاسی سنتر کالج آمریکا هدف خود را از تألیف این اثر، قابلفهم کردن جهان سیاست برای جامعه مدنی معرفی میکند. او معتقد است تنها در لوای درک منطقی و صحیح از نظریههای سیاسی و شناخت شیوه تفکر و ساختار شخصیتی نظریهپردازان است که میتوانیم وضعیت کنونی و موقعیت آتی خودمان را بر نقشه سیاست جهان بیابیم و مشخص کنیم در حال حاضر کجا هستیم و قرار است به کجا برویم.
اسپریگنز به نقل از افلاطون میگوید:
آنچه اکثریت مردم از جهان سیاست میدانند، یک دنیای خیالی بیش نیست. آنها شبیه به غارنشینانی میمانند که هر آنچه مشاهده میکنند، سایههای لرزان بر دیوارهای غار است. این مردم هرگز روشنایی خارج از غار را تجربه نکردهاند و خیالپردازیهایشان آنها را به سوی چالههای سیاسی میکشاند.
آشنا شدن خوانندگان با مدل ذهنی نظریهپردازان و چارچوبهای فکری آنها یکی از نقاط ارزشمند این کتاب است. با دقت نظر بر شرایط زیستی، فرهنگی و تاریخی حاکم بر زندگی نظریهپردازان سیاسی، مخاطب این اثر متوجه خواهد شد، بدون بررسی شرایط فرهنگی و ساختارهای ژنتیکی شخصیتی نظریهپرداز نمیتوان منطق درونی آن را درک و آن را با بافتارهای اجتماعی، فرهنگی و منطقی هماهنگ کرد.
کتاب «فهم نظریههای سیاسی» درآمدی بر چارچوبها و هدفمندیهای جامعه سیاسی است. در این اثر نظریههای سیاسی مبتنی بر مراحل 4 گانه شامل «مشاهده بینظمی، تشخیص و ریشهیابی علل، روشهای حل مسئله و تصویری از جامه احیاشده» از دیدگاه نظریهپردازان مکاتب مختلف بازروایی میشود.
ادموند برک بنیانگذار محافظهکاری مدرن میگوید: «توده مردم زمانی که از زندگی رضایت دارند و شاد هستند به نظریههای سیاسی اشتیاقی ندارند و زمانی که مردم سیاست زده میشوند و به نظریهها رغبت نشان میدهند به این معنا است که کشور به شیوه نادرستی اداره میشود، بنابراین فعالیت نظریهپرداز از مشاهده بینظمی آغاز میشود.»
در گفتارهای آتی اسپریگنز، مباحثی همچون بررسی علل تشخیص این موضوع که آیا نابسامانیهای اجتماعی ریشه در عوامل سیاسی داشته یا به علل فردی اجتماعی بازمیگردد میپردازد. همچنین عوامل طبیعی و جبری را در مقابل اراده آزاد، علل اکتسابی و مصنوعی قرار داده و بر این مبنا نظریهپردازان را در حل و فصل چنین ابهامات و تشخیص علل نابسامانیهای اجتماعی متفاوت برشمرده و دستهبندی میکند. برای نمونه وی، معتقد است: «نظریهپردازان سیاسی محافظهکارتر مانند پیتر برگر نارضایتی انسان را ناشی از عوامل طبیعی میدانند و نظریهپردازانی همچون ریچارد نوهاس، ارسطو و اسکینر بر این باورند، تعلیم و تربیت بهینه و تشکیل نهادهای سیاسی و اجتماعی قادرند، جوامع نسبتاً منسجم و یکپارچه و انسانهایی با روان سالم را تشکیل دهند و اساس نابسامانی اجتماعی را فساد بنیادی نظام فراهم میکند.»
نویسنده کتاب «فهم نظریههای سیاسی» در فصلی که مربوط به بازسازی جامعه است، انواع تفکراتی را که منجر به بازآفرینی و بازسازی نظریههای سیاسی میشود را تلفیقی از ذهن خلاق، هنرمند و کشف سازمانیافته و تفکر عملیاتی ذهن نظریهپرداز معرفی میکند و در گفتاری دیگر از اهمیت انسجام نظام سیاسی در جامعه و قدرت کنشهای اجتماعی در برقراری نظم نمادین صبحت میکند.
او در بخش نتیجهگیری مینویسد: نظریهپردازها در نهایت با اتکا به نیروی اکتشاف و شیوه تفکر خود مانند کارآگاهی زبردست، علل نابسامانی را کشف میکنند و با پاسخ به این سؤالات تعریفی از جامعه خوشبخت ارائه میدهند:
چرا جامعه دچار نابسامانی شد؟
چرا مردم از وضعیت موجود ناراضی هستند؟
از منظر افلاطون، چرا شریفترین شهروند آتن به اعدام محکوم میشود؟
از دیدگاه هابز، علل مشکلات اجتماعی انگلستان در چیست؟
از دیدگاه مارکس چرا اکثر مردم به ازخودبیگانگی مبتلا شدهاند؟
شیوه تفکر نظریهپردازانی همچون توماس هابز، افلاطون، ماکیاولی، اریک فروم، روسو، در اثر توماس اسپریگنز از مرحله سردرگمی تا نتیجهگیری بازآفرینی میشود و فهم آن به خواننده کمک میکند تا بینش سیاسی خود را بهتر بشناسد، نسبت به ایدئولوژی ناخودآگاهیاش، آگاهی پیدا کرده و باورها و عقاید سیاسی ر ا که عقاید و رفتار او را شکل دادهاند مورد تحلیل قرار دهد.
این اثر به پیروی از سنت سقراطی، مخاطب را در به چالش کشیدن و مورد تردید قرار دادن حقیقتی را که تاکنون مطلق میدانسته یاری میدهد. به نقل از نویسنده تنها در این صورت است که میتوان از غار تاریخ و سایههای آنها گریخته، چون پیشینیان در طلسم پادشاهان و اربابان کلیسا و قوانین توهمی الیگارشی حاکم دست و پا نزد و بالعکس با چنگ انداختن به سواد سیاسی و در دست گرفتن فانوس منطق، فلسفه، قدرت نقد و تکیه بر دانش و کنش مدنی به نتیجه سیاسی که همان آزادی است دست پیدا کرد.
مریم بهریان (کارشناس ارشد روانشناسی)
ارسال دیدگاه