رمان "مسئله اسپینوزا" که توسط اروین_یالوم (Irvin D. Yalom) روانکاو و روانپزشک نوشته شده، همزمان دو داستان در زمان های متفاوت را نقل می کند که یکی مربوط به باروخ (بندیکت) اسپینوزا (Baruch Spinoza)، فیلسوف بزرگ قرن هفده میلادی و دیگری آلفرد رزنبرگ (Alfred Ernst Rosenberg)، تئوریسین و یکی از رهبران حزب نازی آلمان است.
یالوم سعی می کند با استفاده از مفاهیم روانکاوی و پیوند آن به فلسفه اگزیستانسیال، به هراس ها ، اضطراب ها و تعارض های اساسی این دو شخصیت که گاها نیز مشترک هستند بپردازد.
"باروخ اسپینوزا"(۱۶۷۷ - ۱۶۳۲) یکی از فلاسفه پیرو "اصالت عقل" (Rationalism) است که پرسش های اساسی را در مورد جهان بینی زمانه خود و همچنین دین یهود مطرح ساخت و آن ها را زیر سوال برد و به همین دلیل متهم به ملحدی شد و از سوی جامعه یهودیان آن زمان طرد شد. که همین امر موجب شد از راه تراش عدسی به امرار معاش خود بپردازد.
آروین یالوم این پرسشها و نظریههای اسپینوزا را در قالب گفتگویی میان اسپینوزا و شخصیت خیالی بنام "فرانکو" به رشته تحریر در آورده است.
جمله معروفی از "هگل" در توصیف اسپینوزا است که میگوید:
"یا باید اسپینوزایی باشید یا اصلاً فلسفه نخوانید"
علت این گفتهی هگل، "روش عقلی استنتاجی" است که وی از اسپینوزا گرفت و "مارکس" نیز به نوبه خود از هگل. روش استنتاجی میگوید ما باید حقیقت را به گونهای تعریف کنیم که بتوانیم مطالب را به صورت فروع از آن استنتاج کنیم.
یکی دیگر از ویژگیهای معروف اسپینوزا "شجاعت اخلاقی" او بود. افلاطون میگوید: "فیلسوف کسی است که چنان که میاندیشد، بگوید و چنان که میگوید، عمل کند." یعنی کسی که حرف و عملش بر یکدیگر منطبق باشد. شاید این جمله از افلاطون بیشتر از هر فیلسوفی شایسته اسپینوزا باشد.
آلفرد رزنبرگ (۱۹۴۶ - ۱۸۹۳) تئوریسین معروف حزب نازی آلمان و یکی از اعضای اصلی حزب نازی بود که کتاب معروفی هم بنام "اسطوره قرن بیستم" نوشت و در آن به این پرداخت که تنها راه نجات آلمان بازگشت به ریشههای آریایی خود است.
یالوم سعی کرده از دیدگاهی روانکاوانه شخصیت رزنبرگ را واکاوی کند که قسمت مهمی از آن شامل فرایند درمان رزنبرگ با شخصیت خیالی بنام دکتر "فردیدریش پفیستر" که روانکاو اوست، میشود.
در پایان باید گفت که خواننده این کتاب علاوه بر آشنایی با تعارضها و هراسهای اساسی هر انسانی در زندگی با استفاده از مفاهیم روانکاوانه از دید یالوم، همچنین آشنایی نسبتاً خوبی با زندگی و افکار این دو شخصیت به دست میآورد.
علی محمدی (کارشناس ارشد روان شناسی)
ارسال دیدگاه
seahorse
مسئله ی اسپینوزا هم مثل درمان شوپنهاور و وقتی نیچه گریست، یک داستان بلند تخیلی براساس زندگی یک فیلسوف واقعیه! تو این کتاب هم میتونین هنر داستان نویسی یالوم رو ببینین اما احتمالا از تبحرش تو روانپزشکی چیز خاصی دستگیرتون نمیشه. تو این رمان هم دو تا داستان روایت میشه، داستان باروخ اسپینوزا و آلفرد روزنبرگ که هردو جالب توجه هستن، مثل بقیه ی داستانای یالوم!
1398-11-28seahorse
وقتی به موجودیت فکر میکنم، حقیقتی بنیادین بدیهی به نظر میرسه: من مثل هر چیزی که زندهست، سعی میکنم تا بر موجودیت خودم ثبات داشته باشم.
1399-01-30seahorse
...به راستی هیچ چیزی در خود و از خود، خوب یا بد یا لذت بخش یا مخوف نیست. فقط ذهن توست که آن ها را اینگونه می سازد.
1399-01-15seahorse
به خود یادآور شدم که من هم انسانم و انسان ها ذاتا به حواس پرتی دفاعی، گرایش دارند.
1399-01-15seahorse
عقاید ساختگی، آسودگی ساختگی و شکننده هم در پی دارد
1399-01-15