کتاب مصور حاضر، داستاني هيجانانگيز است که با زباني ساده و روان نگاشته شده است. در اين داستان در موزه سانترپل کله، بلوايي به پا شده است. يک عروسک خيمهشببازي باارزش بيهيچ سرنخي غيبش زده است. مشتي پليس سردرگم با انواع گرفتاريهاي عجيبوغريب دست به گريباناند که درست همان روز سروکله لنا پيدا ميشود. دختري که آمده تعطيلاتش را با پدرش بگذراند. پدرش در اداره پليس کار ميکند و حتي وقتي سر خاراندن هم ندارد.
ارسال دیدگاه