تولد : جاناتان سوییفت (Jonathan Swift) متولد ۳۰ نوامبر ۱۶۶۷، طنزنویس، شاعر و نویسندهی رسالههای سیاسی اهل ایرلند بود که در دوبلین زاده شد. او در ۱۹ اکتبر ۱۷۴۵ در ایرلند درگذشت.
جاناتان سویفت، نویسندهی شهیر ایرلندی، در سال 1667 در دوبلین ایرلند متولد شد.
او به این علت که پدرش در همان بدو کودکی وی، فوت کرده بود، به نزد عمهاش رفت تا که ادامهی زندگیاش را با او سپری کند. او کودکی سختی را پشت سر گذارند و این کودکی بسیار در شکوفایی او به عنوان یک انسان هنرمند و نویسنده تأثیر بسزایی داشت. آنچه که از زندگی او گفتهاند اینگونه است که وی در کودکی آدمی تنها بود و این تنهایی به او کمک میکرد که به زندگی و هر آنچه که در این دنیاست فکر کند. او یکی از تفریحات دوران کودکی زندگیاش را اینطور بیان میکند که من همیشه به این مسئله فکر میکردهام که چطور میشود روزی پرواز کنم و یا به دنیای دیگری بروم؟
جاناتان در نهایت در کالج ترینیتی شروع به تحصیل کرد، اما نتوانست با تحصیلاتش راه به جایی ببرد و تحصیل را رها کرد. او پس از اینکه در تحصیل راه به جایی نبرد، تصمیم گرفت که کاری برای خودش پیدا کند. او خیلی بدنبال کار گشت اما در نهایت موفق شد که برای یکی از سیاستمدان، یعنی ویلیام تمپل به مدت ده سال منشی گری کند.
او در این مدت به کارهای اجتماعی و سیاسی خیلی علاقه پیدا کرد و دوست داشت که یکی از سیاستمداران شود. او پس از اینکه ویلیام تمپل میمیرد، به سمت نماینده مذهبیهای یک کلیسا در میآید و مدتی را در ایرلند سپری میکند. اما او با این اوصاف که مسئولیتی در ایرلند داشت، اما بیشتر ایام فراغت خود را در انگلستان به سر میکرد و در آنجا نیز رفته رفته وارد سیاست شد و سعی کرد که یک چهرهی سیاسی به خودش بگیرد.
او از مقاله نویسی در باب سیاست آن هم در لندن شروع به کار کرد. او سعی میکرد با مقالههای طنز خودش، به مردمی که عقاید سنتی داشتند حمله کند و آنها را افرادی ناآگاه جلوه دهد. این کار او پس از ندت زمانی بسیار کوتاه دارای شهرت بسیار شد، جرا که آن زمان جامعهی انگلستان تشنهی کسی بود که بتواند همه ایدههای غلط آن زمان و هر چه تفکر پوچ و بیخود و بیهوده بود را از بین ببرد. جاناتان کسی بود که دقیقاً ملت انگلستان او را خواستار بود و به همین دلیل بود که خیلی زود هم سرزبان ها افتاد و همه او را شناختند. او پس از سالها فعالیت سیاسی موفق شد در یکی از حزبهای سیاسی شروع به کار کند و پس از اینکه حزب سیاسی مورد علاقهاش به شهرت وموفقیت رسید و برندهی انتخابات شد، سویفت تلاشش را میکند که بیشتر وقتش را بر روی نویسندگی بگذارد.
در همین سن با دختری به نام استلا آشنا میشود و عاشق میشود و تلاش میکند که برای او نامه بنویسد. سویفت استلا را از هشت سالگی میشناخت، اما درآ
ن بازهی زمانی که این دو همدیگر را ملاقات کرده بودند، استلا پدرش را از دست داده بود. اما از سویی هم سویفت بسیار دلبستهی استلا شده بود. اما این عشق به سرانجامی نرسید و به یک دوستی ساده مبدل گشت. اما بعد، سویفت، پس از مدتی در سال 1713 کشیش ارشد کلیسای پاتریک شد و در همان سال نیز حزبی که او از آن حمایت میکرد با شکست مواجه شد. این شکست باعث شد که او از زندگی اجتماعیاش به کلی دور شود. اما بعد این پایان کار زندگی او نبود. او پس از مدتی تنهایی بسیار از شکست حزب سیاسی مورد علاقه و مورد حمایتش، استلا را نیز از دست داد. مرگ استلا بر عشق او نیز مهر پایان زد و این رنجی بود که هیچگاه تا به پایان عمر از خاطر نبرد. او در سالهایی که دور از کلیسا بود و همچنین در سالهایی که مشغول به کار نویسندگی شد و یکی از شاهکارهای ادبیات را خلق کرد. او اثر سفرهای گالیور را خلق کرد که بعدها بسیار هم مورد انتقاد کلیسا واقع شد.
وی در سال 1742 دچار یک بیماری بسیار سخت گردید و در آخر نیز دیوانه شد و در سال 1745 دیده از جهان فرو بست.
آثار
1. سفرهای گالیور
2. نبرد کتابها
3. قصه یک لاوک
4. پیشنهاد مؤدبانه
وقتی نابغه ای واقعی در این دنیا ظهور می کند، او را از این نشانه می توانی بشناسی که تمام ابلهان علیه او با هم در اتحاد هستند.
ارسال دیدگاه