کتاب حاضر، داستاني سات که با زباني ساده و روان براي کودکان و نوجوانان نگاشته شده است. در اين داستان «ژليکو» بايد در جنگل و در قرارگاه پارتيزانها که پدرش فرمانده آن است، بماند. او بايد منتظر پايان جنگ باشد تا مادرش که پرستار يک بيمارستان صحرايي است، برگردد. يکي از روزهايي که «ژليکو» لابهلاي درختها و درختچههاي جنگل مشغول بازي است، قرارگاه توسط دشمن بمباران ميشود. «ژليکو» زير شاخ و برگ درختچهها پناه ميگيرد. از ترس چشمانش را ميبندد. دقايقي بعد وقتي اوضاع آرام ميشود.
ارسال دیدگاه