در این کتاب یازده راوی داستان با فلش بکها و یادآوری خاطرات خود داستان رمان را به پیش میبرند. خاطرات سه نسل از خانوادهی «فهمل» است. پدربزرگی که با ساختن کلیسایی به شهرت میرسد، و پسری که کلیسا را منفجر میکند، و نوهای که در حال بازسازی همان کلیساست. هر کدام از آنها انگیزهی ویژهی خود را دارند، انگیزهی فردی، در دوران پیش از جنگ، در دوران جنگ، و در دوران پس از جنگ... نمادی از جنگ و مذهب در زندگی مردمان است. قهرمان داستان هر روز، از ساعت نه و نیم تا ساعت یازده، در هتل بیلیارد بازی میکند، هر چند هدف او بازی نیست. هدف او دنبال کردن حرکت توپها و نظم و قانون، و یک روند منظم و یادآوری رخدادهای گذشته است.
موضوع(ها):
داستانهای آلمانی - قرن 20م. - تاریخ و نقد
ارسال دیدگاه