فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

زندگی، عشق و دیگر هیچ

علوم انسانی

مترجم : مهدی قراچه‌داغی

ما درباره‌ی عشق، خیلی کم می‌دانیم. گرچه محتاج عشق‌ایم، اما درباره‌ی عشق چیزی نمی‌دانیم. ما همان ماهی کوچک هستیم که در دریاست، اما تشنه است.

عشق اگر عشق است، همه را در بر می‌گیرد. آغوش عشق، آغوش بی‌کرانه‌ی خداوند است و کرانه‌ای ندارد. در زمانه‌ای که بس ناجوانمردانه سرد است و سرها در گریبان است، آموزش‌های بوسکالیا دربارهٔ عشق، اهمیتی مضاعف می‌یابند.

این کتاب درباره‌ی عشق است. عشق چیست و چه نیست؟ این کتاب، درباره‌ی توست. این کتاب درباره‌ی همه کسانی‌ست که دست خود را دراز کرده‌اند و قلب دیگری را نوازش کرده‌اند. ما در عشق غوطه‌وریم، اما تشنه مانده‌ایم. این کتاب، آبی زلال برای کام تشنگان عشق است.

لئو بوسکالیا آنچه را که در کلاس‌های «مدرسه عشق» حاصل کرده است، با شما سهیم می‌شود. همه آن‌هایی که آن روزها در آن کلاس‌ها حاضر می‌شدند، در نوشتن این کتاب سهمی جدی دارند. او شکل‌گیری این کتاب را به همه آن آدم‌های دوست داشتنی مدیون است. ما، عاشقانه و خالصانه، تجربیات خویش را مبادله می‌کردیم و می‌دانستیم که عشق را نمی‌توان در چارچوب هیچ تعریفی زندانی کرد.

لئو بوسکالیا (Leo F Buscaglia) استاد تعلیم و تربیت دانشگاه کالیفرنیای جنوبی‌ است. بوسکالیا را بسیاری از مردم کتاب‌خوان دنیا می‌شناسند و دوست می‌دارند. بوسکالیا آموزگار عشق است و عشق را از طریق تعامل با آدم‌های پوست و گوشت و خون‌دار تجربه کرده است. آموزهٔ اصلی این آموزگار عشق، آن است که عشق را می‌توان آموخت و همگان باید با هنر عشق ورزیدن آشنا شوند.

بوسکالیا کسی است که حرف‌های خود را، زندگی می‌کند. او احساسی ژرف و شفاف دارد و بی‌پرده آن را ابراز می‌کند. او دوست می‌دارد و معتقد است که تنها به عشق می‌توان زنده بود و رشد کرد. او می‌گوید: «عشق، به آیینه می‌ماند. هنگامی‌ که کسی را دوست می‌داری، آیینه‌ی او می‌شوی. او خود را در آیینه‌ی تو می‌بیند و می‌شناسد، و بدین‌سان، او نیز آیینهٔ تو می‌شود.»

موضوع(ها):
عشق - مقاله‌ها و خطابه‌ها
خودسازی - مقاله‌ها و خطابه‌ها



قسمتی از کتاب

هر انسانی، یکه و بی‌همتاست. هر انسانی، ویژگی‌های منحصر‌به‌فرد و بی‌نظیر خویش را دارد. هیچ‌کس، مثل دیگری نیست. افسوس که در گذشته، یکه بودن آدم‌ها را جشن نگرفته‌اند و قدر ندانسته‌اند. هرانسانی، بذری یکه در اعماق جان خویش دارد و برای شکوفایی همان بذر یکه است که او در زیر این گنبد مینایی حضور پیدا کرده است. همین بذر یکه و متمایز است که از تو انسانی یکه و متمایز از دیگران می‌سازد. خطر زمانی احساس می‌شود که ما این یکه بودن را از دست بدهیم و سعی کنیم شبیه دیگران شویم. کسانی که سعی می‌کنند تا همه‌ی مردم اجتماع را شبیه هم سازند، به این گوهر یگانه و یکه‌ی انسانی خیانت می‌کنند.

کتاب های مشابه