موضوع(ها):
داستانهای نروژی - قرن 20م.
شخصیت اصلی داستان که "ناگل" نام دارد، در واقع خود نویسنده (کنوت هامسون) است که در پس ظاهری دیگر پنهان شده است. ناگل دارای تخیلی بارور، روحی غنایی و نیازمند به طغیان است. این شخصیت روزی با لباسی جلف به یکی از شهرهای کوچک نروژ میرود. هیچ کس دربارهی او چیزی نمیداند. او از همان زمان رسیدن به تمسخر دیگران میپردازد، دیگران را متحیر یا اغوا میکند، باعث انزجار بزرگان شهری میشود، سیاست انتخاباتی را تحقیر میکند؛ اما حمایت از یک فرد ناقص العضو را که از دیگر شخصیتهای کتاب است وظیفهی خود میداند. ناگل عاشق دختری به نام "داگنی" میشود: اما چیزی معمایی که در وجود ناگل است دختر را در عین حال که مجذوب او شده، میترساند. گفتههای متناقض ناگل او را در نظر دختر به صورت موجودی که شخصیت واقعیاش درک ناپذیر است درمیآورد و از این رو نمیتواند به اظهاری علاقهی ناگل پاسخ مثبت دهد. پس از آن، ناگل به زنی دیگر روی میآورد و از او تقاضای ازدواج میکند. زن میپذیرد، ولی داگنی زن را از ازدواج با این مرد مرموز بر حذر میدارد و او را پنهان میکند. ناگل که جویای زندگی کامل است، به فردی بیزار از همه چیز بدل میشود و به مرگی خود خواسته روی میآورد؛ اما پس از نابودیاش هم در شهر، از پیشبینیهای غریب او که به تحقق میپیوندد یاد میشود.
ارسال دیدگاه