همه ما بارها و بارها عبارت «خشونت مردان علیه زنان» را شنیدهایم و مطالب فراوانی در این باب خواندهایم.
مستندات تاریخ بارها و بارها راوی خشونتهای مردان را اعم از آزارهای جنسی و پرخاشگریهای فیزیکی و کلامی بوده و این روایتها توسط کارشناسان حوزههای علوم اجتماعی، فمینیستها و ... مورد نقد و نکوهش قرار گرفته است.
اما این بار فیلیس چسلر، نویسنده و رواندرمانگر آمریکایی، با عنوان کردن و به چالش کشیدن عبارت «خشونت زنان علیه زنان«پرده از لایههای خاموش و آتش زیر خاکستر پرخاشگریهای زنانه، برمیدارد.
دکتر چسلر را روانشناس فمینیست مینامند او تاکنون کتابهای متعددی در رابطه با برابری طلبیهای جنسی نوشته است. کتاب Woman's Inhumanity to Woman که به فارسی «زن در برابر زن» ترجمه شده است، به رفتارهای ضد بشری، زن ستیزانه و آزارگرانه ای که توسط زنان بر علیه همجنسان خود بروز میکند، میپردازد.
وی که دانشآموخته و استاد رشته مطالعات زنان دانشگاه ایسلند است با استناد به تحقیقات و پژوهشهای کمی و کیفی انجام گرفته در باب پرخاشگریهای زنان، ما را با ریشههای آفرینش عصر مردسالاری آشنا میکند و به جامعه زنان سهم بزرگی در خلق، فربه ساختن و ماندگاری زمانه «مردسالاری» میدهد.
وی بر این باور است، ما زنان را هم به عنوان پرورشدهندگان فرشتهخو، چهرهای آرمانی میبخشیم و هم به عنوان نامادریهای شیطانصفت تحقیر میکنیم. انتظارات زنان از همجنسان خود عجیب و نامعقول است و با توقعات آنها از مردان تفاوت دارد. معمولاً ما زنان گرایش داریم که خطاهای همجنسان خود را نبخشیم، اما در مورد خطاها یا معایب مردان، بیشتر به گذشت گرایش داریم. مردان به تنهایی مسئول تفکر مرد سالارنه نیستند، زنان هم این تفکر را میپسندند و حتی همدستانی پرشورتر محسوب میشوند.
فیلیس چسلر در این کتاب بر ابعاد پنهان و نهفته روابط زنان با یکدیگر متمرکزشده است و به جنبههای آشکار اهمیتی نمیدهد، او در تلاش است تا بر تکیه مطالعات انجام گرفت، سکوت وهمناکی که رفتارهای ناپسند و پرخاشگریهای زنان علیه زنان را احاطه گرفته است را در هم شکند.
چسلر در فصل اول این کتاب، به رفتارهای قابلتأمل اما خوف انگیز نخستیها وجوه مشترک اما تغییریافته آنها با رفتارهای انسان زمانه امروز میپردازد.
او به رفتارهای وحشیانه شامپانزهها و بوبون های ماده برای تسلط بر ماده میمونهای دیگر اشاره میکند و رفتارهای خشونتآمیز زنان در جوامعی مانند آسیا، هند، چین، کامبوج را با الگوهای زیستی نخستیها مقایسه میکند.
جوامعی که در آن مادرها فرزندخواندههای خود را به کار اجباری وادار میکنند و آنها را مورد خشونت کلامی و فیزیکی قرار میدهند، مادرشوهرهایی که با عروسان خود بدرفتاری میکنند، حتی آنها را با نفت به آتش میکشند و مردانی که زنان و خواهرانشان را با توطئه زنانه به قتل میرسانند.
زنانی که به فرمان کارفرمایان زن اخراج میشوند، دخترانی که از رفتارهای دوگانه و بیثبات مادرانشان، آسیب میبینند و دختران نوجوانی که همتایان خود را تحقیر و طرد میکنند.
در فصلهای بعدی کتاب، نویسنده، بیش از ۵۰ سال تحقیقات مردمشناسی در مورد غیبت کردن، را ارائه داده است. نویسنده تعاریف جالبی از غیبت کردن که به نوعی پرخاشگری غیرمستقیم محسوب میشود به نقل از پژوهشگران عنوان میکند.
برای نمونه در این کتاب آمده است: «غیبت میتواند ویرانگر و هراسانگیز باشد. چون ما مجبور میشویم پرخاشگری و غریزههای شهوانی خود را از روابطی که با مردان داریم، مجزا کنیم و در واقع این پرخاشگریها را در روابطی که با سایر زنان داریم، جای دادهایم. غیبت کردن زنان میتواند به شرمساری و مرگ اجتماعی زن دیگری منتهی شود. غیبت حتی میتواند مرگ جسمی زن دیگری را هم در پی داشته باشد.»
همچنین در این کتاب تحقیقاتی مرور میشود که جنسیت گرایی و سایر رفتارهای متعصبانه را مورد واکاوی قرار میدهد و به روابط مادر و دختری و پرخاشگریهای نهفته، نگاهی دیگر میاندازد. مطالعات مربوط به شیوه رفتار زنان در محل کار، نژادگرایی و جنسیت گرایی در مراکز کسبوکار نیز از دیگر مباحث مهم و قابل توجه در کتاب «زن در برابر زن» است.
مریم بهریان (دانشجوی دکتری روانشناسی)
ارسال دیدگاه