قصهها و افسانهها یکی از ابزارهای ضروری برای شناخت فرهنگ یک جامعه و نقاط ضعف و قوت آن محسوب میشوند. داستانهای عامیانه و قصههای کلاسیک معمولاً ریشه در زندگی تودهها دارند و با مطالعه آنها میتوان شاهراهی برای یافتن معضلات فرهنگی و اجتماعی پیدا کرد و به ابزاری ارزشمند برای شناخت شخصیت و افکار مردمان در فرهنگها و ملیتهای مختلف دست یافت.
میرا لوبه (1995-1913) نویسنده کتاب «هانی کوتوله و آقا غوله «داستاننویس مشهور و تأثیرگذار کودک و نوجوان در قرن بیستم است. وی که عمده داستانهایش سبکی کلاسیک و خطی دارند، به دلیل رویکرد انسان گرایانه و همدلانهاش در قصهنویسی و تلاشهای مستمری که در راستای پیشرفت و گسترش حوزه ادبیات کودک و نوجوان در پنجاه سال نخست جمهوری دوم اتریش بنا نهاد، با لقب مادر والامقام مشهور است و در حال حاضر نیز میان اتریشیها از نام او به عنوان الگو و رهبر فرهنگی یاد میشود.
آنچه که آثار این نویسنده یهودیتبار را از بسیاری از داستانهای حوزه کودک متمایز میسازد، عینیتگرایی نویسنده در داستانهای کودکانه و به سرانجام رساندن تلاشهای ملموس و قابلدرک شخصیتهای داستان برای حل مساله و مشکلات زندگی است.
در داستان اسطوره محور «هانی کوتوله و آقا غوله» نویسنده علاوه بر این که مؤلفههای ساده اما از یاد رفته زندگی انسان عصر صنعتی را در آرمانشهر کوتولهها بازآفرینی میکند، از شخصیتهای کودک قصهاش نیز قهرمان میسازد.
کودکان در داستان میرا لوبه به سلاح تدبیر و ابزارهای حل مساله مجهز میشوند و در حالی که بزرگترها تمام تلاش خود را انجام دادند تا بچهها از وضعیت نامطلوب موجود پریشانخاطر نشوند، قهرمانان کوچک بر خلاف پدر و مادرهایشان که مطیعانه به فربه شدن آقا غوله کمک میکردند از طمعکاری و حرص ورزی او به عنوان پادزهر استفاده کرده و دیو قصه را نابود ساختند.
در قصههای عامیانه دیوها و غولها به صورت نمادین برای توصیف تیرهبختیها و پدیدههای تلخ و شومی مانند قحطی و استبداد و بیعدالتی و فقر به کار میروند. در این داستانها غولها از دسترنج عوام برای تغذیه شدن و فربه گشتن استفاده میکنند اما در نهایت به راحتی فریب قهرمان را میخورند و مغلوب میشوند که عمدتاً این اتفاق در پی اعجاز و قدرت افسانهای قهرمان یا حماقت و جهالت دیو رخ میدهد. اما در قصه لوبه تدبیر و تلاش کوتولههای کوچک جای معجزه را میگیرد و همدلی و خرد دستهجمعی، عاقبت قصه را خوش تمام میکند.
در سرگذشت لوبه آمده است، او پس از اتمام دوره دبیرستان برای ادامه تحصیل در رشته تاریخ هنر و زبان آلمانی اقدام کرد اما به دلیل قوانین یهودستیزی مجبور شد زبان عبری بخواند. پس از اتمام تحصیلات به فلسطین مهاجرت و در سال 1940 با کارگردانی به نام فردریک لوبه ازدواج کرد. در سال 1948 نخستین کتاب او منتشر شد که به ماجرای سفر یازده کودک به ترانیا میپردازد. جایی که میتوان صلح و دوستی را در آن جستجو کرد. لوبه بیش از یکصد اثر در حوزه کودک منتشر کرده است که عمده آنها پس از بازگشت او به وین و برلین شرقی به چاپ رسیده است. این نویسنده در سال 1958 موفق به دریافت جایزه «کتابهای کودکان اتریش «شد که از دلایل گزینش او میتوان به بازتولید و گسترش مفاهیم و ارزشهایی مانند سخاوت، سختکوشی، مبارزه با بیعدالتی، بردباری، صلح، همدلی، فداکاری جمعی و آگاهی بخشی اجتماعی اشاره کرد.
برخلاف بنمایههای بسیاری از افسانههای کهن، در پایان قصه «هانی کوتوله و آقا غوله «قهرمان یکه و تنها به جنگ نمیرود، مردم به انتظار نمینشینند و معجزهای هم اتفاق نمیافتد. این بار قهرمان در سختکوشی و تدبیر در گروهی از شخصیتهای کودک داستان فارغ از جنسیت و نژاد و برتریهای اجتماعی و کمک جمعی بزرگترها به تصویر کشیده میشود. با دقت در مضامین و بنمایههای مشترک داستانها، این سؤال را میتوان مطرح کرد که: «آیا میشود میان بازبینی و دقت در انتخاب قصههایی که نسل به نسل روایت میشوند و دست به دست میچرخند، با کلان روایتهایی که جریان تاریخی یک ملّت را تشکیل میدهند ارتباطی پیدا کرد و آیا میتوان به کمک روایتهای نو، نسخهای برای بیماریهای فرهنگی یک ملت پیچید؟
«پدربزرگ هانی از تمام کوتولههای عاقل، عاقلتر بود، او یک ساعت آبی ساخته بود که قطرهها را میشمرد، قطرههای شبنم و قطرههای اشک را. هر بچه کوتولهای که در سال بیشتر از صد تا قطره اشک میریخت، پدر و مادرش اخطاریه میگرفتند...»
مریم بهریان (کارشناس ارشد روانشناسی)
ارسال دیدگاه