«زیگموند فروید» پزشک اتریشی از سال ۱۸۸۵ که وارد حوزه شناخت ذهن پیچیده انسان شد، تا هنگام درگذشتش در سال ۱۹۳۹ به مدت حدود نیم قرن مشغول نظریهپردازی در باب سلامت و بیماری روان بود و در این مدت بیش از بیست کتاب و دهها مقاله و «مورد پژوهی» منتشر ساخت.
نبوغ، مطالعات وسیع و پشتکار بینظیر فروید باعث شد که «نظریه ناخودآگاه» که پیش از فروید هم در فلسفه قرن نوزدهم مطرح شده بود، به نام او گره بخورد و فروید به عنوان پیشتاز سومین جریانی که به خودشیفتگی بشر ضربه زد شناخته شود.
اولین ضربه به خودشیفتگی بشر در حوزه اخترفیزیک اتفاق افتاد، هنگامی که کپلر، کوپرنیک و گالیله با مشاهدات و محاسبات دقیق به اثبات رساندند که ما در مرکز جهان واقع نشدهایم و کره زمین یکی از میلیونها چرخنده این جهان بی نهایت بزرگ است. این یافتهها برخلاف آموزههای کلیسا بودند که با قرار دادن بشر در جغرافیایی تخیلی که زمین را مرکز عالم میدانست انسان را به عنوان بزرگترین پروژه و بزرگترین دغدغه آفریدگار جهان معرفی میکردند.
دومین ضربه به خودشیفتگی بشر توسط داروین وارد شد. مطالعات داروین بر روی تکامل تدریجی گونههای حیوانی نشان داد که افسانهها و اسطورههای مقدس دربارهی آفرینش یکباره آدمی غلط هستند و تفاوت انسان با سایر حیوانات تفاوتی کمّی و تدریجی است نه تفاوتی ذاتی و ماهُوی.
سومین ضربه به خودشیفتگی بشر توسط فروید و جریان روانکاوی وارد شد. «نظریه ناخودآگاه» نشان داد که اراده و آگاهی انسان سهم کوچکی در تصمیمات و انتخابهای او دارد. «جبر ناخوآگاه» بر جریان افکار و احساسات ما سایه افکنده است و ما همچون عروسک خیمه شب بازی توسط فرایندهای غریزی، بَدَوی و تربیتی «رانده میشویم».
گرچه نظریهپردازی فروید دچار اشکالات روشی (متودولوژیک) فراوانی بود و نظریهپردازان بعدی روانکاوی همچون آلفرد آدلر، کارل گوستاو یونگ، اریک فروم، کارن هورنای و فریتز پرلز نقدهای جدی و عمیقی بر نظرات فروید وارد کردند، ولی همچنان فروید به عنوان پیش کسوت روانکاوی، الهامبخش روندگان این طریقت باقی ماند.
زندگی شخصی فروید جدا از نظریهپردازیهایش نبود. به تعبیری میتوان گفت که نظریههای فروید در زندگی شخصی او جاری بودند و او خود اثبات این نظریهاش بود که هوش و آگاهی نمیتوانند ما را از زیر یوغ «رواننژندیها» رها کنند.
طبعاً برای شناخت درست نظریههای فروید باید آثار و نوشتههای خود او را خواند و سپس نقدهای روانکاوان برجسته راجع به نظریهپردازی فروید را مطالعه کرد، اما این پروژه سنگین مطالعاتی، کار کسانی است که به طور حرفهای و تخصصی در حوزه روانکاوی فعالیت میکنند؛ در حالی که شناخت فروید و جریان روانکاوی برای هر فرد اهل مطالعهای که میخواهد جریان مدرنیته را درک کند ضروری است. لذا کتابهای سبک و درعین حال معتبر و مستند در این زمینه میتوانند یاریگر کسانی باشند که مایلند با صرف وقت و انرژی کمتر با فروید و جریان روانکاوی آشنا شوند.
کتاب «خاطرات کاناپه فروید» میتواند به عنوان اولین گام آشنایی با فروید پیشنهاد شود. این کتاب کم حجم با زبانی ساده و با سبک و سیاق طنز نوشته شده است و راوی آن کاناپهای است که مراجعان فروید برای روانکاوی روی آن دراز میکشیدند. سبک فکاهی و کاریکاتورهای جذاب این کتاب باعث میشود که مردمان این زمانه که دچار «بحران اولویتبندی» هستند و وقت و حوصله خواندن کتابهای حجیم و سنگین را ندارند، دلیل (یا شاید بهانهای) برای امتناع از خواندنش نداشته باشند.
مترجم کتاب (ناصر غیاثی) خود طنزپرداز است و کتابهای «تاکسینوشتها» و «تاکسینوشتی دیگر» او توسط انتشارات کاروان و انتشارات حوض نقره منتشر شدهاند. این کتابها که بر اساس خاطرات تاکسی راندن او در هایدلبرگ آلمان (محل زندگی او) نوشته شدهان، طنزهایی برجسته و اثرگذار هستند. طنزپردازی ناصر غیاثی باعث شده که ترجمه فارسی این کتاب از ژانر کتاب اصلی (زبان آلمانی) خارج نشود.
گرچه این کتاب برای مبتدیان آشنایی با فروید نوشته شده، ولی خواندن آن برای حرفهایها هم خارج از لطف نیست. من دو بار این کتاب را خواندم و هر بار از خواندن آن لذت بردم.
دکتر محمدرضا سرگلزایی (روانپزشک)
ارسال دیدگاه
mryshahr
از این کتاب نباید توقع پیدا کردن اطلاعات جدی درباره زندگی فروید و افکارش داشت. کاناپهی فروید با زبانی طنزآمیز زندگی فروید رو تعریف کرده و حتی بعضی جاها با کنایه هم ایرادهایی به زندگی و نظریههای فروید وارد کرده.
1398-07-24شاید اگر یک زندگینامه رسمی از فروید به دستم میرسید نمیخوندمش ولی خوبی این کتاب زبان طنز و تصویرسازیهای جالبش بود که باعث راحت خوندن و ارتباط برقرار کردن باهاش میشد.
در کل به عنوان مقدمهای برای شناخت فروید مفید بود ولی به خاطر ریز نشدن در جزئیات و نداشتن توضیحات دقیق سند معتبر و کاملی نبود.
اولین جمعه سال 91
چهارم فروردین