کتاب حاضر دربردارندة داستانی انگلیسی است. مردی میانسال برای شرکت در مراسم یادبودی به منطقة روستایی دوران کودکیاش بازمیگردد. خانة آنها از میان رفته، امّا او ناخودآگاه به مزرعهای که در انتهای جاده قراردارد کشانده میشود؛ جایی که در هفت سالگی با دخترکی به نام «لتی همپستاک»، مادر و مادربزرگش آشنا شده بود. او که از دهها سال پیش دیگر دخترک را از یاد برده بود، حالا با نشستن در کنار برکهای که لتی آن را اقیانوس مینامید، گذشتههای دور خود را به خاطر میآورد.
ارسال دیدگاه
fmbeygi
یکی از دوستداشتنیترین کارهای نیل گیمن برای من(فعلاً هنوز کتاب گورستان رو نخوندم) یه روایت فلشبک منسجم و نسبتاً چند ساعته. شخصیت اصلی اینجا هم یه پسربچه است و البته دختری که همراهیاش میکنه در تمام طول داستان این حس دلتنگی برای گذشته خیلی خوب منتقل میشه. با انتخاب طرح جلد، عنوان کتاب، کلمات، مکانها و و و میشه به این پی برد که نیل گیمن چه دقتی داره توی نوشتن.
1398-11-26حضور برکه (دریاچه) ، گربه و خلأ اینجا هم تکرار شده و بازی با این مضمون ساختگی بودن دنیا توی کارای گیمن به من رو جذب خودش میکنه (الان که دارم داستان بیپایان(انده) رو می خونم این شباهت رو پیدا کردم در مورد همین هیچ یا خلأ.)
چیزی که توی کار گیمن مهمترین عنصر به حساب میاد یکی نثر روون و جذابش و دیگری فانتزیِ اغراق نشده اشه. خبری از اتفاقات خیلی خارق العاده نیست و دنیاهای عجیب و بزرگ. بلکه داستان در بستر همین دنیای معمولی ما جریان داره و شخصیت متوجه حضور چیزهای جادویی و فانتزی میشه و آروم آروم با اونا همراه می شه. این حضو ر همیشگی جادو و فانتزی در بستر زندگی روزمره رو توی کارهای گیمن به شدت میپسندم(مثل قلعهی متحرک هاول که بهترین نمونهی اینطور آثاره.)
هر چقدر که اونا از داستانگویی جدید استفاده می کنن حتی برای کودک و نوجوانشون ما برعکس پس رفت میکنیم. کل این کتاب یه فلش بک چند ساعته است که خیلی جذاب ارائه می شه و مخاطب در انتها لذت میبره از این یادآوری مهمترین اتفاق دوران کودکی.
انتهای کتاب رو به شدت پسندیدم این که انقدر خوب(به خصوص با دیالوگها، کلمهها و جملات) این فراموشی، تداعیهای اشتباه یا محو شخصیت رو توی خودشون میکشیدن و نمیذاشتن به یه تعادلی برسه و باز ممکن بود این داستان براش اتفاق بیفته اما این بار معلوم نبود چطوری به یاد بیاره.