کتاب حاضر، داستاني است که در آن لوگن نه انگشتي شايد تنها يک نبرد پيش رو داشته باشد ولي قرار است که بزرگترين نبرد زندگياش باشد. جنگ در پهنه سرزمين شمالي با شدت ادامه دارد، پادشاه مردم شمال هنوز محکم و پابرجا ايستاده است و تنها يک مرد وجود دارد که ميتواند جلوي او را بگيرد. قديميترين دوستش و قديميترين دشمنش. اکنون زمان آن رسيده که نه انگشتي خونخوار به خانه بازگردد.
ارسال دیدگاه