در يك جنگل پر درخت و زيبا لاكِپشت آرام و كوچولويي به نام «لاكو» زندگي ميكرد. لاكو در تابستان كاري به جز خوردن و خوابيدن نداشت، يك روز كه از نشستن خسته شده بود تصميم گرفت تا براي شنا به بركه انار برود. او از مادرش اجازه گرفت و به راه افتاد؛ لاكو در اين سفر تجربههاي جالبي را به دست آورد و حقايقي را درباره خودش كشف كرد.
ارسال دیدگاه