کتاب مصور حاضر، داستاني آموزنده و اقتباسشده از مرزباننامه است که با زباني ساده و روان براي گروه سني (ج) نگاشته شده است. در اين داستان شکارچي جوان و ماهري بود که در خانه گربهاي داشت. روزي گنجشکي وارد خانهاش ميشود و گربه بر او ميجهد و با مهارت شکارش ميکند. جوان ميانديشد حيف است از اين گربه در شکار استفاده نکنم. فردا او را نيز با خود خواهم برد. روز بعد گربه را زير بغل ميزند و بر اسب مينشيند و سگش زير دست او دواندوان ميآيد. به نخجير که ميرسند کبکي از زير خاربن بيرون ميآيد. سوار بهسرعت گربه را بر روي او مياندازد. گربه سگ را ميبيند و از وحشت به بغل جوان ميخواهد بپرد اما بر سر و روي اسب ميافتد و پنجهاش پيشاني اسب را خراش ميدهد. اسب رم ميکند و جوان را بر زمين کوبيده و باعث هلاکتش ميشود.
ارسال دیدگاه