فیلتر کتاب

(نوشتن یک کلمه از عنوان کافیست)

لک لک بوک

برترین کاربران کتاب

غرور و تعصب

ادبیات

مترجم : کیوان عبیدی‌ آشتیانی

«غرور و تعصب» رمان و داستانی بسیار زیبا است که به‌عنوان بهترین، رمانتیک‌ترین و عاشقانه‌ترین رمان‌های محبوب برای جین آستین بوده و از طرفی به‌عنوان مشهورترین و معروف‌ترین رمان‌های تاریخ ادبیات دنیا شناخته‌شده است و در اختیار مخاطبان سرتاسر دنیا قرارگرفته است. کتاب «غرور و تعصب» دربردارنده داستانی جذاب است که در آن روش و طرز زندگی مردم انگلیس را نشان داده‌شده است. این کتاب دربردارنده زندگی کامل اجتماعی و خانوادگی در انگلیسی است که زندگی در قرن نوزدهم را به‌طور کامل بازگو کرده و به تصویر کشیده است تا مخاطب با خواندن این کتاب به‌طور کامل با موقعیت‌های اجتماعی و خانوادگی انگلیسی‌ها در آن دوره آشنا شوند.
نام رمان غرور و تعصب در ابتدا اولین تصورات بود. با همین اسم می توان به مضمون کلی این رمان رسید. راوی داستان توضیح می دهد که چگونه پیش داوری ها و اولین تصورات (به ویژه آن هایی که آمیخته با غرور هستند) شخصیت های اصلی داستان در طول رمان تغییر می کند. به ویژه شخصیت اصلی رمان یعنی الیزابت بنت از این نظر کانون توجه است.

قضاوت های الیزابت در مورد خلق و خوی دیگر شخصیت های داستان غرور و تعصب گاهی اوقات درست از آب در می آید. او اگرچه در مورد آقای کالینز و خودخواهی او، یا بانو کاترین و مغرور و افاده ای بودنش قضاوت درستی دارد، ولی اولین تصوری که در مورد ویکهام و دارسی مد نظر قرار می دهد کاملا اشتباه هستند. در ابتدا ویکهام یک آقا زاده بی نظیر به نظر می آید. ظاهر جذاب و اخلاق خوب او هرکسی را فریب می دهد. الیزابت هرچه که ویکهام در مورد دارسی به او می گوید را باور می کند. الیزابت بعدا تصوراتش در مورد ویکهام به طور کلی تغییر می کند چرا که متوجه می شود او درباره دارسی دروغ می گفته است.

الیزابت و بسیاری از شخصیت های دیگر رمان، دارسی را فردی مغرور می بینند. الیزابت هم در همان برخورد اول خیلی سریع او را قضاوت می کند. دلیل این قضاوت سریع این است که الیزابت، دارسی را هم شخصیتی مغرور می بیند و هم به دلیل صحبت های ویکهام، الیزابت نسبت به او پیش داوری کرده است. دارسی به این پیش داوری الیزابت پی می برد و می گوید که ایراد الیزابت این است که «به انتخاب خودش دیگران را به شکل بدی قضاوت می کند.» در پایان رمان، الیزابت پی به اشتباه خود در اطمینان صد در صد به غریزه و پیش داوری خودش در مورد مردان می برد و می گوید: «چه رفتار نفرت انگیزی داشتم. این من بودم که به واسطه تشخیص اشتباهم غرق در غرور شده بودم. منی که به توانایی هایم بیش از حد اطمینان کرده بودم.»

این مثال هایی که مطرح شد، تنها چند مورد از تصورات، پیش داوری ها و غرورهای بیجایی هستند که در سراسر رمان وجود دارد. این سه مضمون یعنی تصور اشتباه، پیش داوری و غرور در رمان بارها مورد بحث قرار می گیرد. علاوه بر دارسی، بقیه شخصیت ها هم غرور زیادی دارند. به ویژه این مساله در خواهران بینگلی، خانم دارسی، بانو کاترین و بقیه دیده می شود. بارها میان الیزابت و دارسی بحث هایی درباره غرور در می گیرد. الیزابت هم چنین با ماری درباره غرور و خودبینی صحبت می کند. غرور و افتخار هم دیگر مضمون رمان است که چندین بار مطرح می شود. گاهی اوقات این بار شخصیت ها به دیگر افراد موجود در رمان افتخار می کنند. خانم بنت به دختر متاهل خود با غرور نگاه می کند. الیزابت هم به خاطر کاری که دارسی برای لیدیا انجام داده به او افتخار می کند. علاوه بر شخصیت هایی که در این مطلب بررسی کردیم، در مورد بقیه شخصیت ها هم می توان به بحث درباره اولین تصورات پرداخت. پیش داوری هم تنها در الیزابت خلاصه نمی شود. دارسی و بانو کاترین هم درباره وضعیت خانواده الیزابت ابتدا پیش داوری می کنند.



جین آستن
جین آستن جین آستن (به انگلیسی: Jane Austen)‏، (متولد ۱۶ دسامبر ۱۷۷۵ – درگذشته‌ی ۱۸ ژوئیهٔ ۱۸۱۷) نویسنده قرن هجدهم و نوزدهم انگلیسی است.

کتاب صوتی

نوار
نوار
لینک خرید از نوار

ارسال دیدگاه

 shirin_books

shirin_books

غرور و تعصب یه عاشقانه پر از بالا و پایین بین الیزابت و اقای دارسی مغروری که عشق رفتار و منشش رو تغییر داد. کتاب من ترجمه کیوان عبیدی آشتیانی از نشر افق بود که از ترجمه ش راضی بودم. کتاب به نوعی داره به مردسالاری اشاره میکنه که اون موقع ها در انگلستان وجود داشته و این موضوع که تمام ارث خانواده به پسر میرسه و در صورت پسر نداشتن به نزدیک ترین قوم پسری ارث رسیده میشه. خانم بنت پنج دختر دم بخت(البته از نظر خودش دم بخت چون کوچیک ترین دخترش پونزده ساله بود و دم بخت و اماده شوهر کردن محسوب میشد)داشت که میخواست بزور شوهرشون بده و به قول خودش سروسامون بگیرن! البته خوشبختیشون هیچ اهمیتی برای مامانه نداشت فقط میخواست شوهر کنن و اون پز بده البته خیلی شانس اورد چون جین و الیزابت انتخابشون باعث افتخار بود دیگه چیزی نمیگم که داستان لو نره فقط اینو بگم که یه اقای کالینز تو داستان هست که خیلی رو مخه مثل مامانه دقیقا!!من سرزندگی الیزابت و حاظرجوابی و خیلی خصوصیت های دیگشو دوست داشتم.

1398-12-12
 SaraShin

SaraShin

آخ که چقد الیزابت و دارسی رو دوست داشتم، خصوصا که اولش اینقد متفاوت بودن و آخرش اینقد خوب شدن. من چن تا نمونه فیلم دیدم از این کتاب، حتی فیلم هندیشم هست که آیشواریا رای بازی میکنه :))) اما واقعا خود کتاب یه چیز دیگه‌اس و فیلما فقط داستان کلی رو نمایش میدن، اصل داستان و احساسات و حال و هوای کتاب یه چیز دیگه اس که واقعا به خوندنش میارزه

1398-07-30
 shirin_books

shirin_books

الیزابت با خودش فکر کرد: «جای شکرش باقی‌ست که هنوز چیزی برای آرزو کردن دارم.
اگر همه چیز مطابق خواسته‌هایم بود، حتماً افسرده‌تر می‌شدم.
اما حالا می‌فهمم که چقدر می‌شود آرزو داشت و با امید رسیدن به آن‌ها، از زندگی لذت برد.
برنامه‌ای که همه چیزش مطابق میل آدم باشد،
هیچ وقت عملی نمی‌شود.»

1398-12-12
 shirin_books

shirin_books

تعداد آدمهایی که من واقعا دوستشان دارم زیاد نیست
تعداد کسانی که نظر خوبی دربارشان دارم از آن هم کمتر است " من هرچه بیشتر دنیا را میشناسم از آن ناراضی تر میشوم "
هرروز که میگذرد بیشتر معتقد میشوم که آدم ها " شخصیت ناپایداری دارند "نمیشود روی ظواهر ، لیاقت یا فهم و شعورشان حساب باز کرد !!

1398-12-12