داستان دو برادر به نامهای «یوناتان» و «کارل» است. «کارل»، برادر کوچکتر، و کودکی بیمار است، که از لحاظ عاطفی به برادر بزرگتر خود بسیار وابسته است. «کارل» بهطور اتفاقی پی میبرد، که به زودی خواهد مرد؛ «یوناتان» برای دلداری دادن به او، از سرزمینی زیبا، و افسانه ای به نام «نانگیالا» سخن میگوید که آدمها پس از مرگ به آنجا میروند. کمی بعد در یک آتشسوزی، «یوناتان» میمیرد. «کارل» که پس از مرگ «یوناتان» زندگی خودش را غمانگیز میبیند، بیصبرانه منتظر است، تا او هم به «نانگیالا» برود، و در کنار «یوناتان» قرار بگیرد. او که بیمار است، پس از مدتی به او میپیوندد، و در «درهٔ گیلاس»، زندگی سرشار از آرامشی را با برادرش آغاز میکند. اما به زودی متوجه میشود در سرزمینی به نام درهٔ گل سرخ، که در همسایگی آنها واقع شده است، شخص بیرحم و زورگویی به نام «تنگیل» حکومت میکند، که آرامش و آزادی را از مردمانش سلب کرده است. او در مییابد که برادرش در این مدت با همراهی اهالی این سرزمین، مبارزاتی را در برابر حاکم زورگو آغاز کرده است. او که برادر خود را سمبل شجاعت میداند، خواسته و ناخواسته پا به پای او در مسیر مبارزه با شر و پلیدی مبارزه میکند.
موضوع(ها):
داستانهای سوئدی - قرن 20م.
داستانهای کودکان (سوئدی) - قرن 20م.
ارسال دیدگاه