اسکار وایلد«اسکار وایلد»، متولد ۱۶ اگتبر ۱۸۵۴ در ایرلند، شاعر، داستاننویس، نمایشنامهنویس و نویسنده داستانهای کوتاه ایرلندی بود. وی در تاریخ ۳۰ نوامبر ۱۹۰۰، در سن ۴۶ سالگی درگذشت.
از اون دسته کتاب هاست که توی فضای مجازی جنجال به پا نکرده است.اما واقعا ارزش خوندن داشت.
در نوع خودش خیلی قشنگ بود.خیلی وقت داستان کوتاه از نوع افسانه های جهانی نخونده بودم.واقعا لذت بردم. چقدر داستان هاش مفهوم قشنگی داشتند؛نیکی کردن،خوبی،جوانمردی و مهربانی و... این کتاب هفت داستان کوتاه داشت که منو برد به سرزمین خیال :)
اینفانتا پرسید:چرا او دوباره نمی تواند نمایش بدهد؟ _زیرا قلب او شکسته است او نمیخواهد زندگی کند و حال مرده است. اینفانتا عصبانی شد و فریادزد:در آینده فقط با کسانی بازی میکنم که قلب ندارند
خیاط گفت: پولداران فقرا را برده ی خود می کنند.ما باید کار کنیم تا بتوانیم زندگی کنیم اما ان ها مزد خیلی کمی به ما میدهند و ما می میریم. مردم مارا آزاد به حساب می آورند درحالی که ما برده هستیم اما این مسایل برای تو اهمیتی ندارد تو از ما نیستی چهره ی تو بسیار شاداب است
دانشجو گفت:عشق چیز بسیار احمقانه ای است و چیزهایی را به ما می گوید که قرار نیست اتفاق بیفتد ما چیزهایی را باور می کنیم که واقعی نیست.این کار بی فایده ای ست در این روزگارسخت ما باید چیزهای مفیدی را یادبگیریم من باید سراغ کتاب ها و درس های خود برگردم
بلبل فریاد زد: مرگ بهار سنگینی است که برای یک گل سرخ پرداخت شود.من از زندگی لذت می برم. من عاشق ان هستم کع لابه لای درختان سبز بنیشینم و پایین رفتن خورشید طلایی را تماشا کنم. من عاشق بوسیدن گل ها هستم اما عشق از زندگی بهتر است و قلب یک انسان از قلب یک پرنده مهم تر است.
ارسال دیدگاه
golbahar_bookish
از اون دسته کتاب هاست که توی فضای مجازی جنجال به پا نکرده است.اما واقعا ارزش خوندن داشت.
1399-05-13در نوع خودش خیلی قشنگ بود.خیلی وقت داستان کوتاه از نوع افسانه های جهانی نخونده بودم.واقعا لذت بردم.
چقدر داستان هاش مفهوم قشنگی داشتند؛نیکی کردن،خوبی،جوانمردی و مهربانی و...
این کتاب هفت داستان کوتاه داشت که منو برد به سرزمین خیال :)
golbahar_bookish
_هوا بسیار سرد اما من کاملا احساس گرما میکنم.
1399-05-13شاهزاده گفت:به این دلیل است که یک کار خوب انجام داده ای
golbahar_bookish
اینفانتا پرسید:چرا او دوباره نمی تواند نمایش بدهد؟
1399-05-13_زیرا قلب او شکسته است او نمیخواهد زندگی کند و حال مرده است.
اینفانتا عصبانی شد و فریادزد:در آینده فقط با کسانی بازی میکنم که قلب ندارند
golbahar_bookish
این پارچه با دست های سپید دردمند بافته شده است.
1399-05-13در جواهرات ،خون و در قلب مروارید،مرگ وجود دارد.
golbahar_bookish
خیاط گفت:
1399-05-13پولداران فقرا را برده ی خود می کنند.ما باید کار کنیم تا بتوانیم زندگی کنیم اما ان ها مزد خیلی کمی به ما میدهند و ما می میریم.
مردم مارا آزاد به حساب می آورند درحالی که ما برده هستیم اما این مسایل برای تو اهمیتی ندارد تو از ما نیستی چهره ی تو بسیار شاداب است
golbahar_bookish
شاه جوان پرسید:کارفرما کیست؟
1399-05-13_او مردی مانند من است اما برخلاف من لباس های فاخر می پوشد و درحالی که من گرسنه هستم وی غذاهای فراوانی در دسترس دارد.
golbahar_bookish
دانشجو گفت:عشق چیز بسیار احمقانه ای است و چیزهایی را به ما می گوید که قرار نیست اتفاق بیفتد ما چیزهایی را باور می کنیم که واقعی نیست.این کار بی فایده ای ست در این روزگارسخت ما باید چیزهای مفیدی را یادبگیریم من باید سراغ کتاب ها و درس های خود برگردم
1399-05-13golbahar_bookish
بلبل فریاد زد:
1399-05-13مرگ بهار سنگینی است که برای یک گل سرخ پرداخت شود.من از زندگی لذت می برم.
من عاشق ان هستم کع لابه لای درختان سبز بنیشینم و پایین رفتن خورشید طلایی را تماشا کنم.
من عاشق بوسیدن گل ها هستم اما عشق از زندگی بهتر است و قلب یک انسان از قلب یک پرنده مهم تر است.