در کتاب حاضر، نويسنده داستان عشقي ميان «بيانكا»، همسر يك بازرگان خردهپا، و شاهزادهاي جوان را كه در قرن شانزدهم در فلورانس ايتاليا رخ ميدهد به نمايش درميآورد. «بيانكا» دختري جوان، زيبا، اما فقير است كه از فقر، همسر بازرگاني خردهپا ميشود كه از او مسنتر است. «بيانكا»ي جوان و زيبا، نوميد از كلامي عاشقانه از سوي مرد خود در جستوجوي ذرهاي عشق، چشم به شاهزاده جوان و خوشگذران فلورانسي دارد و اما «سالومه»، افسانهاي است كهن، روايتي باستاني، روايت عشق، داستان شرارتها، گناه و ترس. روايت دوشيزهاي جوان، زيبا و پاکدامن كه زيبايي و اشتياق دوشيزگياش با ترس و مرگ همنشين ميشوند. او كه دل از فرمانده جوان و عقل از هرود، حاكم يهوديه، برده، خودشيفته «يوحنا» ميشود.
ارسال دیدگاه