خوشه های خشم
خوشههای خشم (The Grapes of Wrath) رمانی نوشتهی جان ارنست اشتاینبک، نویسنده توانمند آمریکایی است که اولین بار در سال ۱۹۳۹ میلادی منتشر شد. جان اشتاینبک در سال ۱۹۶۲ به خاطر آثار ارزشمندش و به ویژه کتاب «خوشه های خشم» و «موشها و آدمها» برنده جایزه نوبل ادبیات شد. موسسه نوبل دلیل اهدای جایزه به این نویسنده را اینگونه بیان میکند: «بهخاطر تصویرسازی و واقعگرایانه بودن نوشتهها، ترکیب کردن حس طنز و دلسوزی و ادراک اجتماعی حساس». رمان خوشههای خشم در سال ۱۹۳۹ موفق به کسب جایزه پولیتزر شد و طبق نظرسنجی مجله تایمز، در لیست ۱۰۰ رمان برتر سالهای ۱۹۲۳ تا ۲۰۰۵ قرار گرفته است. در سراسر جهان تاکنون میلیونها نسخه از این کتاب ترجمه و به فروش رسیده است. در ایران نیز شاهرخ مسکوب و عبدالرحیم احمدی (انتشارات امیرکبیر) اولین ترجمه از این کتاب را عرضه کردهاند.
خوشههای خشم روایتگر زندگی جانگداز کشاورزان و کارگران در آغاز دوره ماشینیسم است؛ اتفاقاتی که در سال ۱۹۳۰ و پس از بحران اقتصادی امریکا رخ داده. تام که پس از سالها دوری از خانواده، به اوکلاهما و خانه و مزرعه پدریاش برگشته، با خانهای خالی مواجه و متوجه میشود که خانوادهاش و بسیاری دیگر به اجبار به کالیفرنیا مهاجرت کردهاند. آنها به دلیل ناتوانی در پرداخت بدهیهای بانک، خانه و مزرعهشان را که در گروی بانک بوده، از دست دادهاند و از آنجا که قرار بوده زمینهایشان با ابزار جدیدی مثل تراکتور و ابزارهای صنعتی کشت شوند، از طرفی به خاطر ناآگاهی از شرایط جدید و از سویی به امید زندگی بهتر، راهی کالیفرنیا شدهاند، غافل ازآنکه، زندگی قرار است روی سختتری را به آنها نشان بدهد...
خوشههای خشم روایتگر گوشهای از تاریخ آمریکا و قربانیان صنعتی شدن و پیشرفت یک جامعه است. رمان در مذمت بیعدالتی و سرشار از نکتهها و رازورمزهای بسیار است. اشتاینبک، نام رمان را از شعر معروف «جولیا وارد هو» شاعر آمریکایی الهام گرفته که در محکومیت جنگ و بیعدالتی سروده شده است.
بدون شک شماهم با خواندن خوشههای خشم از قدرت داستاننویسی اشتاینبک و جادوی کلماتش در تحت تاثیر قرار دادن احساسات انسانی شگفتزده خواهید شد.
زیبا حیدری
داستانهای آمریکایی - قرن ۲۰م.
ارسال دیدگاه
darya
بعضی از کتابا رو وقتی آدم میخونه غمش تا مدتها رو دلش میمونه.
1399-01-10یه مدته غذا که میخورم سخت از گلوم پایین میره به کسایی فکر میکنم که غذا برای خوردن ندارن.
کاش کاش کاش یکم اونایی که باعث این گرسنگیها، بدبختیها و جهالتها هستند اهل کتاب خوندن بودند.
فکر نمیکنم کسی بتونه خوشههای خشم رو بخونه و بعدش بتونه ظلم کنه یا بیانصاف باشه، بتونه احتکار کنه یا خسیس باشه و...
کتاب خوندن کمک میکنه آدم درد دیگرانو درک کنه حسش کنه و بعدش کسی که دردی رو کشیده باشه، نمیتونه باعث همون درد برای دیگران بشه. میتونه؟
خوشههای خشم رو بخونید.
داستان آدمهاییه که ایدهآل نیستند، فرشته نیستند، ممکنه از کلمات زشتی استفاده کنند، ممکنه فرهنگشون پایین باشه، ممکنه به حیوونا ظلم کنند یا بکشنشون، ممکنه آدم هم کشته باشند... ولی آدمند. آدمهایی که از زمینهاشون بیرون میشن، حقشون خورده میشه، بهشون ظلم میشه، مجبور به مهاجرت میشن و اون موقعست که با هم میمونند و هرمشکلی که برای کسی پیش بیاد بقیه کمکش میکنند چون آدمند.
وقتی این کتابو میخوندم خیلی فکر کردم که اگه من توی اون موقعیت بودم چیکار میکردم و چیکار باید میکردم؟ به درست و غلط خیلی فکر کردم ولی به نتیجه نرسیدم یه وقتایی نمیشه تشخیص داد چی درسته چی غلط.
زیاد ازش نمیگم تا خودتون برید بخونید. فقط باید بگم که واقعا از نظر من این کتاب یه شاهکاره و آقای رضا اسکندری هم واقعا هنرمندانه ترجمهش کردند اگه میخواید بخریدش حواستون به مترجم خیلی باشه چون خیلی تاثیر داره و دیگه اینکه کششش خیلی شدیده سخت از دست میافته.
darya
قهوه را برای سوخت کشتی استفاده میکنند. ذرت را جای هیزم میسوزانند، آتش گرمی از آن درمیآید. سیب زمینیها را توی رودخانه میریزند و اطراف رودخانه نگهبان میگذارند تا مردم گرسنه نتوانند آن ها را از آب بگیرند. خوکها را سلاخی و لاشهها را دفن میکنند تا گندیدگی لاشهها در زمین نفوذ کند.
1399-01-10در اینجا جنایتی در شرف وقوع است که به حرف در نمیآید. در این جا اندوهی حکم فرماست که هق هق نمیتواند حق مطلبش را ادا کند. در این جا شکستی رخ داده که تمامی موفقیتهای پیشین را از بین میبرد؛ زمین حاصلخیز، رديف مستقیم درختان، تنههای قطور و میوههای رسیده و کودکان مبتلا به بیماری پلاگر، محکومند به فنا؛ زیرا نمیتوان حتا از سود یک دانه پرتقال هم چشم پوشید و پزشکان قانونی باید گواهیهای فوت - ناشی از سوء تغذيه - را پر کنند؛ چون میوهها باید بگندد، باید وادار به گندیدن شود. مردم گرسنه برای صید سیبزمینی با تورهای ماهیگیری به طرف رود هجوم میآورند و نگهبانان مانع آنها میشوند؛ آنها با اتومبیلهای پرسروصدا و قراضه برای برداشتن پرتقالها میآیند؛ اما روی پرتقالها نفت پاشیدهاند و آنها همانجا بیحرکت ایستاده و سیبزمینیهای شناور روی رود را تماشا میکنند، به نالهی خوکها که در شکاف نهرها سلاخی شده و با لایهای از آهک پوشانده میشوند، گوش فرامیدهند و تپههای طلایی پرتقال را که به آرامی میگندد، به نظاره میایستند و در چشمان مردم، حس شکست موج میزند و در چشمان گرسنگان، خشم ریشه میگستراند و در درون این مردم، خوشههای خشم شکل گرفته، آماس کرده و برای فصل خوشه چینی مهیا میشود.