موضوع(ها):
داستانهای فارسی - قرن 14
رودابه دختری از قبیلة شیخ خانیهای مشهور در گوران است. او در رشتة علوم سیاسی، در دانشگاه تهران قبول شده است و با وجود علاقهمندی شدید به خانواده آنها را ترک میگوید و به تهران میآید. رودابه از روی خودخواهی، با وجود علاقهمندی به پسرداییاش «احسان»، عشقش را بروز نمیدهد و همیشه او را از عشق خود ناامید میکند. احسان شهید میشود و همزمان مادربزرگ رودابه فوت میکند. رودابه متاثر از این قضایا به سرزنش خود میپردازد و از عدم ابراز عشق خود به احسان پشیمان میشود و شروع به خودآزاری میکند. در طی مبتلا شدن به بحرانهای روحی، او به اعمالی دست میزند که حیثیت خانوادگی شیخنشین را لکهدار میکند.
ارسال دیدگاه