موضوع(ها):
نمایشنامه فارسی - قرن 14
"ملیکا" نوهی قیصر روم، بیخبر از رقابتهای بستگان مادری خویش در ازدواج با وی و تصمیمهای پدربزرگ در این باره، حیران از رویاهای متعدد شبانه، برای پی بردن به راز نهفته در آنها تصمیم به آموزش زبان عربی میگیرد. معلم جوان وی، ریحانه، خیلی زود به دوستی صمیمی برای دختر جوان تبدیل شده و درمییابد که ملیکا در خواب، بارها و بارها جوان عرب عالیقدری را ملاقات کرده ولی از سخنان وی چیزی متوجه نشده است. بزرگان خانواده، همچنان در حال رایزنی و تصمیمگیری در خصوص آیندهی ملیکا هستند، غافل از این که او به دین اسلام گرویده و توسط پیامبر خاتم از طریق حضرت عیسی و جانشینش، شمعون، که از اجداد مادری بانوی جوان محسوب میشوند برای حسن بن علی (ع) خواستگاری شده است. ملیکا نگران از آیندهی خویش و امیدوار به لطف خدا به همراه تمام اطرافیان بارها شاهد معجزاتی است که مانع ازدواج وی با اشخاص دیگر میشود. شبی در خواب به وی دستور داده میشود تا همراه سپاهیان و در لباس کنیزان به سوی سرحدات مسلمانان روان شود. بانوی جوان، ریحانه را از موضوع باخبر کرده و پس از این که نامهای را در اختیار وی قرار میدهد تا به دست پدر و مادرش برساند، روم و امپراتوری آن را برای رسیدن و پیوستن به شویش، امام حسن عسکری (ع)، برای همیشه ترک میکند.
ارسال دیدگاه