«جنون قدرت و قدرت نامشروع»، تبیینی در باب فرآیند شکلگیری حکومتهایی ارائه میدهد که به واسطه ابزارهای فرهنگی و سیاسی، حقانیت و مشروعیتی دروغین برای خود بنا کردهاند.
دکتر سرگلزایی از منابع گستردهای در زمینه اسطورهشناسی، فلسفه و روانشناسی اجتماعی و همچنین نظریههای اندیشمندانی همچون کارل یاسپرس، هانت آرنت، کارل گوستاو یونگ، داستایوسکی، جورج اورول و ... بهره گرفته تا خوانندگان خود را به این درک برساند که چگونه نهادهای قدرت نامشروع اعمال سلطه میکنند، و نشان میدهد که «رستگاری و سلامت روان یک فرد در یک جامعه بیمار ممکن نیست، این درد مشترک هرگز جدا جدا درمان نمیشود.»
سه محور مهم شامل، «گفتمان سلطه و اسارت زبانی»، «امر سیاسی و میتولوژی» و «مسئولیت مدنی و اقدام جمعی» فصل مشترک مقالات مستقل در کتاب «جنون قدرت و قدرت نامشروع» هستند.
در این مقالات، اهمیت و نقش زبان سلطه و گفتمان دروغ یا الگوهایی مانند «مهره یک سازمان بودن» در تکرار الگوهای آسیبزننده زندگی جمعی ما در طول تاریخ روایت میشود و این نکته را یادآور میسازد: «از آنجایی که استفاده از یک زبان مبنا (قرائت رسمی) در رسانهها به تدریج گفتمان جدیدی را خلق میکند که امکان دگراندیشی در آن کم میشود، به منظور جلوگیری از سوء استفاده از زبان برای مشروعیت بخشیدن به یک نظام نامشروع باید قرائت رسمی را مورد نقد قرار داد.»
در این کتاب مقالات متعددی در باب چگونگی روی کار آمدن حکومتهای فاشیست و توتالیتاریست ارائه شده و در کنار آن موضوع «اسطورهشناسی و امر سیاسی» به عنوان پیش درآمدی برای فهم بهتر چگونگی پیدایش و تداوم بخشی این حکومتها مطرح شده است.
قصههای زیادی که حول محور قدرت، سرکوب، سلطه گری و اسارت انسانها میچرخد، ما را متوجه این موضوع میسازد که الگویی در حال تکرار شدن است. شناخت این الگوها، نقد حکومتهای نامشروع و به چالش کشیدن کلان روایتهای دروغین را برای ما آسانتر میکند.
نویسنده در مقالات «مثلث کارپمن ایرانیان»، «اسطورهشناسی و امر سیاسی»، «برادران کارامازوف، شکلگیری فاشیسم» و «یونگ و فاشیسم» به چگونگی شکلگیری حکومتهای نامشروع و سلطهگر پرداخته شده و از منظر اسطورهشناسی نیز، علل تکرار الگوهای جبری آسیبزا مورد تحلیل قرار گرفته است. همچنین در مقالاتی همچون «فاشیسم و سینما» و «نیکسون، پریسلی و عکس یادگاری» به تحلیل ابزارهای حکومتی برای تزریق عقاید غیرمنطقی، غیرواقعی و تفرقهاندازیهای بدون علت در میان تودهها به منظور تحت سلطه درآوردن هر چه بیشتر آنها پرداخته است.
مقالات متعددی از جمله «کارمند شریف اداره سلاخی»، «هانا آرنت، کارل یاسپرز و مسئولیت سیاسی»، «میلان کوندرا و توتالیتاریسم» و «زندانیان امید واهی» نقش اعضای یک جامعه در تداوم بخشیدن به حاکمیتهای نامشروع مورد بررسی قرار گرفته است. در این مقالات با استناد به نظریههای اندیشمندانی مانند هانا آرنت و کارل یاسپرس به الگوهایی همچون «کارمند مطیع»، «نه سر پیازیم نه ته پیاز»، «من مسئول خانواده خودم هستم» به عنوان گناه سیاسی و شانه خالی کردن از مسئولیتهای مدنی، اشاره شده است. همچنین در مقالاتی همچون، «آزادی و تاریخ»، «من امیدوارم»، «دیس توپیای سرمایهداری» و «به سوی اتوپیا» دلایل شکست کنشهای اجتماعی و سازوکارهایی برای حرکت به لیبرال دموکراسی و پس از آن سوسیال دموکراسی چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی مورد بحث قرار گرفتهاند.
مریم بهریان (دانشجوی دکترای روانشناسی)
ارسال دیدگاه