خواب در فنجان خالی؛ نمایشنامهای ست در هشت پرده. فرامرز و مهتاب، زوجی میانسال و ناسازگار هستند؛ و تنها وارثان و بازماندگان یک خانواده اشرافی قاجار. آن دو بیصبرانه مرگ پیرزنی صدوبیست ساله ـ عمهی پدربزرگشان و مالک خانه آبا و اجدادی ـ را انتظار میکشند. در پایان پرده نخست که با رقص و پایکوبی فرامرز، و مویهی مهتاب همراه است، پیرزن ظاهراً مرده است، اما معلوم میشود که بر اثر یک اتفاق نادر پزشکی پیرزن دوباره جان گرفته، و از آن به بعد در هر پرده جوانتر از پردهی پیش ظاهر میشود، و گذشتهی خویش را از طریق قرینه سازی موقعیت زوج امروزین و به گذشتگان خانواده باز میگوید؛ تا آنجا که میخواهد با همدستی مهتاب، از فرامرزی که هویتش مکرراً از روزنامه نگاری امروزین (و ظاهراً اصلاح طلب) به جَدّ مشروطه خواه عیاشش تغییر مییابد، انتقام بگیرد. در طول نمایش مرزهای زمان درهمشکسته میشود، اما در صحنه پایانی، همهچیز دوباره به حالت نخستین باز میگردد. صحنه در طول هشت پرده، به جز موارد جزیی تغییری نمیکند. سه نقش اصلی نمایش آقا عمه، فرامرز و مهتاب هستند، که بنابر ضرورت به لیلی ماه، فرامرز خان و ماهرخ تبدیل میشوند. به جز قسمتی از سخنرانی مظفرالدین شاه، صدای حمید، همکار روزنامه نگار فرامرز تنها صدای دیگری است که در طول نمایشنامه شنیده میشود. ظاهراً عکسهایی که فرامرز برای یک نشریه روشنفکری گرفته باعث بروز دردسری شده است. پلیس یا نیروی دیگری که اشارهی دقیقی به آن نمیشود، در جستجوی فرامرز هستند. علت حضور همیشگی او در خانه، پنهان شدن از دست آنهاست...
موضوع(ها):
نمایشنامه فارسی - قرن ۱۴
ارسال دیدگاه