میچ آلبوم نویسنده و روزنامهنگار مشهور آمریکاییست که آثارش به بیشتر زبانهای زندهی دنیا ترجمه شدهاند. چندین اثر از او در ایران هم منتشر شده است که از معروفترین آنها میتوان به «سه شنبهها با موری» و «پنج نفری که در بهشت ملاقات میکنید» اشاره کرد. میچ آلبوم به متافیزیک علاقهمند است و بیشتر آثاراو با این مضون نوشته شدهاند.
رمان «تارهای جادویی فرانکی پرستو» (The Majic Strings of Frankie Presto) سیزدهمین کتاب آلبوم است که ترجمههای مختلفی از آن در بازار کتاب موجود است. سحر توکلی (انتشارات کوله پشتی)، الهه شمس نژاد (نشر مروارید)، عبدالله جمنی (نشر آرای مکتوب) و مهرآیین اخوت (هیرمند) آن را ترجمه کردهاند. این کتاب تلفیقی از موسیقی و ماورالطبیعه است که هر دو از علایق نویسنده هستند. آلبوم در این کتاب روایت را به گونهای پیش میبرد که خواننده را در تعلیق نگه دارد به طوری که هر لحظه منتظر اتفاقی غیرقابل پیشبینی باشد.
شخصیت اصلی داستان، «فرانکی پرستو» گیتاریستی است که داستان با مراسم تدفین او آغاز میشود، اما در ادامه داستان زندگی او را مرور میکنیم. این کتاب راویان متعددی دارد، حتی بخشی ازآن را موسیقی روایت میکند.
فرانکی پرستو در اسپانیا متولد میشود، به آمریکا مهاجرت میکند و در آنجا با موسیقی آشنا میشود. وی در کودکی ششتار سحرآمیزی را از معلم گیتارش هدیه میگیرد که این ششتار زندگی خودش و دیگران را تحت تأثیر قرار میدهد و به وسیلهی آن میتواند سرنوشت دیگران را تغییر دهد.
میچ آلبوم در دنیای جادویی این رمان که با عشق او به موسیقی گره خورده، به ما میگوید که قدرت وتوانایی تغییر زندگی خود را داریم. به گفتهی سحر توکلی (مترجم)، این کتاب چیزی فراتر از واژه، سطر و سرگرمی به مخاطب ارائه میکند و پیوندی سحرآمیز میان استعدادها و آنچه در قلبمان میگذرد برقرار می کند و به ما یادآور می شود که هر کس در زندگی اش فرشته نگهبانی دارد که شاید از حضور او بیخبر باشد.
اکرم حیدری
داستانهای آمریکایی - قرن 21م.
ارسال دیدگاه
darya
هرچندتا کتابی که میخونم باید به ازاش یه کتاب از میچ آلبوم بخونم قبلیا رو بشوره ببره. البته نه اینکه بقیهی کتابا در این حد بد باشنا ولی به خوبی میچ آلبوم هم ندیدم کسی بنویسه تاثیرگذار و خلاق مینویسه.
1398-12-28این کتابش دربارهی زندگی فرانکی پرستوئه یه گیتاریست خیلی خوب و داستانش از زبان قریحهی موسیقی روایت میشه. اینقدر خلاقیت دیده بودین؟؟؟
به همهی آدما پیشنهاد میکنم بخوننش مخصوصا کسایی که موسیقی رو دوست دارند یا مینوازند مخصوصا علاقهمندان به گیتار و گیتار نوازان و استادهای گیتار.
essi najibi
از میچ آلبوم قبلا سه شنبه ها با موری رو خوندم، با این که خیلی معروف شده بود اونو خیلی دوس نداشتم، انگار به نظرم شعاری بود، اما این کتاب بهتر از اون بود. همین که ترکیبی بود از روایت و موسیقی جالب بود. داستانشم از زمان مرگ فرانکی پرستو که یه موسیقیدانه شروع میشه، بعد برمیگرده زندگیشو میگه از زبونای مختلف
1398-09-05darya
قریحهی موسیقی در استخوانها نیست. در لبها یا ششها یا حتی در دستها نیست. من موسیقی هستم و موسیقی در پیوند جان انسانهاست، به زبانی سخن میگوید که به کلام نیاز ندارد.
1399-01-21darya
فرانکی گیتار را گرفت. موهایش سیخ شده بود.
1399-01-19"دستتون چی شده؟"
"آتیشسوزی."
"سوختید؟"
"بچه بودم."
"با دو انگشت میزنید؟"
"با این میزنم."
"دستش را روی قلبش گذاشت."
darya
فکر تازهای نیست؛ همین فکر که وقتی نشئه باشید هنر نابتری به سراغتان میآید. اما سادهلوحانه است. من مدتها پیش از تخمیر اولین انگوردانهها وجود داشتم. قبل از تقطیر اولین ویسکی. چه افیون و چه افسنطین، چه ماریجوانا و چه هرویین، چه کوکایین و چه اکستاسی و چه هرچیز دیگری که مصرف میکنید شاید حالتان را عوض کند اما این حقیقت را عوض نمیکند:
1399-01-19من موسیقی هستم. من اینجا در درون شما هستم. چرا خودم را پشت یک مشت گرد یا بخار پنهان کنم؟
به نظرتان اینقدر رقتانگیزم؟
۱۷۸
darya
آدم در نوشیدن به دنبال کسب شجاعت است؛ اما شجاعت نیست که به دست میآورد، ترس است که از دست میدهد. آدم مست شاید از پرتگاه خودش را بیندازد. این کار او را شجاع نمیکند این یعنی گیج و غافل است.
1399-01-19۱۵۶
darya
فرانکی رفت پیش مایسترو و آرنجش را گرفت. پرسید: "این جعبههای سیاه چیه مایسترو؟" به یک ردیف آمپلی فایر کوچک نگاه میکرد.
1399-01-19"دگمه و کلید دارن؟"
"بله."
"با سیم؟"
"بله."
"اتلاف وقت."
"کارشون چیه؟"
"صدای گیتارت رو بلند میکنند، خیلی بلند... تا از دور هم صداش شنیده بشه."
"این یعنی بده مایسترو؟"
مرد نابینا شانهی فرانکی را گرفت.
گفت: "یادت باشه، فرانسیسکو. راز موسیقی این نیست که بلندتر بزنی؛ بلکه باید دنیا رو آرومتر کنی."
۱۵۲ و ۱۵۳
darya
هرچند گونههای پسرک هنوز نرم بود و موهای پرپشتش برق جوانی و شادابی داشت، موسیقیاش چنان حساسیت و لطافتی از خود نشان میداد که فراتر از سالهای عمرش مینمود. گاهی به اینها میگویند:"صاحب روح پیر." اما قریحههایی مثل من از آغاز آفرینش در درونتان بودهاند، همهی هنرمندها به نوعی پیر هستند.
1399-01-19darya
از فرصت استفاده کنم و بگویم اولین بار نبود که یکی از شما، یکی از بچههای من را دلسرد کرده و سر راهش سنگ انداخته. اگر به ازای هر انسانِ نچ نچ گویی که به بچهای گفته زیادی کم سن و سال است یا به سازی گفته زیادی بزرگ است یا رک و راست گفته رفتن به وادی موسیقی "اتلاف وقت" است، یک آجر به من میدادند، میتوانستم دور دنیایتان چندبار دیوار بکشم. امان از والدین مخالفخوان و مدیرهای بیاعتنا و منتقدهای کینهتوز.
1399-01-19گاهی به نظرم بزرگترین قریحه در بین قریحهها پشتکار است.
ولی فقط گاهی.
۵۱
darya
پسربچه با گیتار توی گاری دستی، در تضاد محض با جنگی بود که کشور را _و جهان را_ در خود میبلعید. من آن سالها سرم خیلی شلوغ بود و مدام مشغول جمع کردن قریحههایی بودم که زودتر از موعد میگریختند و در میدانهای جنگ میماندند و با کشتیها غرق میشدند و توی آسمان موشک میخوردند. چه اتلافی بود. این مسئله که چرا انسانها همدیگر را میکشند فراتر از قوهی ادراک من است، اما شهادت میدهم که شما از بدو کار مشغولش بودید. فقط نوع سلاحهایتان فرق کرده.
1399-01-19۹۰
darya
بیخود نیست وقتی ناگهان آهنگ تازهای میشنوید سرتان را بالا میگیرید یا با شنیدن صدای طبل و درام پا به زمین میکوبید.
1399-01-19تمام انسانها موسیقایی هستند.
وگرنه چرا پرورگار به انسان قلب تپنده داده؟
۱۴
darya
مرد نابینا گفت: «اگر نتونی بخونی، نمیتونی بنویسی. اگر نتونی بجوی، نمیتونی غذا بخوری. اگر هم دلت میخواد ساز بزنی، باید...»
1398-12-28دست پسرک را گرفت. «بتونی بشنوی.»