دیگه حتما میدونید که اولین نویسندهی موردعلاقهی من میچ آلبومه. هنوز نتونستم یه چیزی توی کتاباش پیدا کنم که با افکار و عقاید من در تضاد باشه واسه همینه که عاشق هرچیزی که مینویسه میشم. و البته چیزی که توی آثارش خیلی دوست دارم خلاقیتش توی انتخاب موضوعاته. همیشه دربارهی چیزایی مینویسه که کس دیگهای قبلا دربارهشون ننوشته. این کتاب همونطور که از اسمش پیداست، دربارهی زمانه. درواقع دربارهی درک کردن معنی درست زمانه. یه جاییش میگه دانستن زمان با درک کردنش دوتا چیز متفاوتن. داستان توی دوتا زمان مختلف شروع میشه بعد یواش یواش یکی میشه. داستان ارباب زمان، کسی که زمان رو تحت کنترل خودش داره و مرد ثروتمندی که درحال مرگه و به دنبال جاودانه بودن و دختری که میخواد زندگیش تموم شه. یعنی یکی دنبال زمان بیشتره و یکی دیگه میخواد زمانش به پایان برسه و حالا ارباب زمان چطور میتونه مفهوم زمان رو به این دونفر نشون بده که بتونند بهترین تصمیم رو بگیرند؟ بخونید تا بدونید. بعد از خوندن این کتاب، یاد میگیریم قدر لحظههای زندگیمون رو بیشتر بدونیم، کمتر زمان رو اندازه بگیریم و بیشتر وقتمون رو با آدمایی که دوسشون داریم بگذرونیم. یکم با ترجمهش مشکل داشتم مخصوصا اولاش ولی درکل بد هم نبود. ویراستار هم احتیاج داشت. نمونه خوان هم همینجور.
او به اندازهی ابدیت زندگی کرده بود. ویکتور به دنبال ابدیت بود. تمام این قرنها طول کشید تا دُر آخرین چیزی را که آن پیرمرد در غار به او گفته بود، درک کند؛ چیزی که همین الان با ویکتور در میان گذاشت. "وقتی خدا روزهای انسان رو محدود میکنه، حکمتی پشتش هست." "چه حکمتی؟" "این که هرروزمون گرانبها و ارزشمند باشه"
ارسال دیدگاه
darya
دیگه حتما میدونید که اولین نویسندهی موردعلاقهی من میچ آلبومه.
1399-01-15هنوز نتونستم یه چیزی توی کتاباش پیدا کنم که با افکار و عقاید من در تضاد باشه واسه همینه که عاشق هرچیزی که مینویسه میشم.
و البته چیزی که توی آثارش خیلی دوست دارم خلاقیتش توی انتخاب موضوعاته. همیشه دربارهی چیزایی مینویسه که کس دیگهای قبلا دربارهشون ننوشته.
این کتاب همونطور که از اسمش پیداست، دربارهی زمانه. درواقع دربارهی درک کردن معنی درست زمانه. یه جاییش میگه دانستن زمان با درک کردنش دوتا چیز متفاوتن.
داستان توی دوتا زمان مختلف شروع میشه بعد یواش یواش یکی میشه. داستان ارباب زمان، کسی که زمان رو تحت کنترل خودش داره و مرد ثروتمندی که درحال مرگه و به دنبال جاودانه بودن و دختری که میخواد زندگیش تموم شه. یعنی یکی دنبال زمان بیشتره و یکی دیگه میخواد زمانش به پایان برسه و حالا ارباب زمان چطور میتونه مفهوم زمان رو به این دونفر نشون بده که بتونند بهترین تصمیم رو بگیرند؟
بخونید تا بدونید.
بعد از خوندن این کتاب، یاد میگیریم قدر لحظههای زندگیمون رو بیشتر بدونیم، کمتر زمان رو اندازه بگیریم و بیشتر وقتمون رو با آدمایی که دوسشون داریم بگذرونیم.
یکم با ترجمهش مشکل داشتم مخصوصا اولاش ولی درکل بد هم نبود. ویراستار هم احتیاج داشت. نمونه خوان هم همینجور.
darya
او به اندازهی ابدیت زندگی کرده بود. ویکتور به دنبال ابدیت بود. تمام این قرنها طول کشید تا دُر آخرین چیزی را که آن پیرمرد در غار به او گفته بود، درک کند؛ چیزی که همین الان با ویکتور در میان گذاشت.
1399-01-15"وقتی خدا روزهای انسان رو محدود میکنه، حکمتی پشتش هست."
"چه حکمتی؟"
"این که هرروزمون گرانبها و ارزشمند باشه"