«چشمهایش» اثری درخشان و پرآوازه از مجتبی آقابزرگ علوی (بزرگ علوی) است که همگان او را با این کتاب میشناسند. علوی این کتاب را در سال ۱۳۳۱ قبل از کودتا علیه مصدق نوشت، اما تا سال ۱۳۵۷ اجازهی انتشار آن را نیافت.
چشمهایش رمان عاشقانهای با پسزمینهای سیاسی است، که داستان زندگی استان ماکان را از زبان یکی از علاقمندانش که ناظم دبیرستانی است، روایت میکند. استان ماکان هنرمندی است که در زمان رضاشاه زندگی میکند و به علت فعالیتهای سیاسیاش به تبعید فرستاده میشود و در همان جا میمیرد. حکومت برای فریب اذهان عمومی، نمایشگاهی از تابلوهای نقاشی او را برگزار میکند. مردی که از او با نام ناظم مدرسه یاد میشود مسئول برگزاری نمایشگاه است. در بین آثار ماکان تابلویی از تصویر یک جفت چشم زنانه توجه ناظم را به خود جلب میکند. ناظم به طور اتفاقی صاحب آن چشمها (فرنگیس) را مییابد و موفق میشود با او به گفت و گو بنشیند. در این گفتگوها اسراری از زندگی استاد بازگو میشود.
بزرگ علوی در چشمهایش همزمان با روایت داستانی عاشقانه، اوضاع نابسامان سیاسی و اجتماعی تهران در آن سالها را به تصویر میکشد.
به عقیدهی منتقدان، علوی در شخصیتپردازی استاد ماکان به طور همزمان دکتر ارانی و کمالالملک را در نظر داشته است، به عبارتی استاد ماکانِ نقاش که تبعید میشود و در تبعید میمیرد، همان کمالالملک است و ماکان مبارزی که با شهربانی درگیر میشود، دکتر ارانی است.
چشمهایش تا کنون به زبانهای عربی و کردی نیز ترجمه شده است. بزرگ علوی از پیشروان داستان نویسی نوین در ایران است. گیله مرد، چمدان، سالاریها، پنجاه و سه نفر، میرزا، ورقپارههای زندان وموریانه از دیگر آثار بزرگ علوی هستند.
اکرم حیدری
داستانهای فارسی - قرن ۱۴
ارسال دیدگاه
darya
صادقانه میگم دوستش نداشتم. فکر کنم کلا نباید هیچ کتاب معروفی رو بخونم. واقعا نمیدونم اونایی که انقدر از این کتاب تعریف کردند از چیش خوششون اومده. درضمن کشش هم نداشت اصلا. یه داستان قابل حدس مثل داستان شهرزاد. حتما شهرزادو دیدین دیگه؟
1399-01-11داستان این کتاب دربارهی استاد ماکان هست که استاد نقاشیه و یکی از تابلوهاش اسمش هست چشمهایش. بقیهشم اگه دوست داشتید خودتون بخونید ولی بدونید آخرش غمش رو دلتون میمونه یه کتاب خوب روش بخونید بشوره ببرتش.
golbahar_bookish
بزرگ علوی رو اسمش برای اولین بار در کتاب درسی به گوشم خورد..و اولین کتابی که ازش خوندم این کتاب بود.من فکر میکنم که این رمان از قوی ترین و زنده ترین رمان هاست.حتی فکر میکنم با گذشت سالها از جذابیتش کاسته نمیشه و همچنان پرطرفدار میمونه.شروع کتاب معماگونه بود و باعث میشد که کنجکاو بشم و ادامه بدم..در کل کتابیه که خوندنش پیشنهاد میشه
1399-01-08Mahsa
ناب ترین کتابی که خوندم .. جذاب .. جذاب ....جذاب فکر میکنم بزرگ علوی با نوشتن کتاب جذاب چشمهایش ، رسالت نویسندگیش رو به جا آورد ... لحظه لحظه استرسی که به آدم میداد و عاشقانه های ناب و تصویر سازی دل انگیز از روزگاری که در عین نیستی هر خواننده ای رو به شناختن حال و هواش وادار می کرد ...و در آخر تراژدی زیبایی که باز هم رسالت عاشقی رو به جا آورد
1398-12-14Maryam
کتاب با کنجکاوی خوبی شروع شد. آدم مشتاق بود ببینه این استاد ماکان کیه، راز این تابلوی چشمهایش چیه و اون زن کیه. ولی درست از جایی که راوی عوض شد و از ناظم به زن ناشناس منتقل شد، جذابیت و کنجکاویش برای من ازبین رفت.
1398-08-01واقعیتش شاید انتظار نداشتم از اول تا آخر کتاب بشینن تو یه اتاق و فرنگیس یه ریز از خاطراتش بگه.اونم با جملات و حرفای تکراری. اینکه مدام یه چیز تو کتاب تکرار میشد مثل بدبخت بودن فرنگیس، خیلی اعصاب خرد کن بود.
بیشترین ضعف کار، شخصیتپردازی و توصیفات سطحی و ضعیف بود.
بنظر من اتفاقا رمان چشمهایش خیلی حرفها داشت برای زدن. این موضوع خیلی جای کار داشت. میتونست با توصیفات خوب و حتا در لفافه که دچار مشکل نشه، شرایط اون روزگار رو به تصویر بکشه که بعدِ کمتر از یه قرن برای منِ خوانندهی نوعی ملالآور که نباشه هیچ، تازه دید خوبی هم نسبت به اون روزگار بده.ولی متاسفانه اینطور نشده
خودم به شخصه هیچ موقع آدم پیگیر یا حتا علاقمند به تاریخی نبودم که برم کتابای تاریخی بخونم ببینم چه خبر بوده.ولی مثلا رمان دزیره واقعا شگفتزده و علاقمندم کرد . که حتا منو سوق داد بخوام برم بیشتر بخونم در مورد سرگذشت ناپلئون.
فک میکنم این یکی از اهداف رمان میتونه باشه که با روایت یک داستان جذاب و سرگرمکننده، به آدمایی که هیچ وقت دنبال یه چیز بخصوص، بعنوان مثال تاریخ، نبودن ؛ آگاهی بده و یا حتا اونارو علاقمند کنه.
چنین چیزی رو در رمان بزرگ علوی به هیچ وجه نمیبینیم.
darya
با دیپلم، با پول،با شوهر، با این چیزها آدم خوشبخت نمیشود. باید درد زندگی را تحمل کرد تا از دور خوشبختی به آدم چشمک بزند.
1399-01-11۱۰۶و۱۰۷
Mahsa
چشمهایش» – که گروهی آن را بهترین کار علوی میدانند – داستان بلندی است به شیوه روایت گوئی ، بازیابی خاطره ها. گره داستان به وسیله ناظم «موزه هنری» و بازجوئی او از «فرنگیس». . . باز میشود و ادامه می یابد. اگرچه در داستان درباره «شهر خفقان گرفته تهران» و خودکامگی وحشتناک دوره بیست ساله، زیاد سخن می رود، جو عاشقانه و رومانتیک گونه شگرفی بر سراسر آن سایه افکنده است و به سخن دیگر ازدولایه درست شده. در لایه ای ماجرای عاشقانه استاد ماکان و فرنگیس جریان دارد و در لایه دیگر مبارزه روشنفکران برضد خودکامگی و ارتجاع، و برخلاف پندار گروهی از منتقدان، روند عاشقانه، روند مبارزه سیاسی را در سایه خود گرفته است. آدمهای داستان بیشتر روشنفکران هستند، برتر از همه «ماکان» است: نقاش و انسان بزرگ، کسی که تصویر «آقا رجب، نوکرش را بارها کشید» ولی «رجال» را به روی پرده نیاورد. کسی که در گرما گرم خودکامگی با دیو نادانی و استبداد پنجه نرم کرد، و در تبعیدگاه کلات جان سپرد. «عوام می گفتند که عشق زنی اورا ازپا در آورد. فهمیده ها معتقد بودند که عشق به زندگی اورا تا پای مرگ کشاند.» ماکان مرد رازداری است، چهرهای عبور دارد، کمتر شوخی می کند، با آشنایان و شاگردان و زنان رکوروراست سخن میگوید. دلیراست و بی پروا، و امتیازهای هنرش را به نیکی می شناسد. حتی هنگامی که شاه به مدرسه نقاشی می آید، خم و چم نمی شود و سیگارش را خاموش نمی کند. شاه میپرسد: کجا نقاشی یاد گرفته. می گویند در فرانسه و ایتالیا و او می فرماید: معلوم است که در فرانسه بوده والا آنقدر که بی ادبی نمی شد. وزیر دربار، «خیل تاش» میکوشد، استاد را با خودکامکی آشتی دهد ولی ماکان زیر بار نمیرود ، و عطای او را به لقایش میبخشد. ماکان تصویر خیل تاش را میکشد زیرا به نظر او خیل تاش چند سر و گردن از اربابش بزرگتر است. اما شاهکار او تصویرهائی است که از «آقار جب» و دیگر مردم ژرفا کشیده است، و این به معنای پیوند نقاش مبارز با توده هاست. عاشقانه ترین کار ماکان «پرده چشمهایش» است، که در بردارنده رازی است. و بازگشودن همین راز است که داستان «چشمهایش» را میسازد. همان گونه که «لبخند مونالیزا»ی داوینچی به رازهائی اشاره دارد، پرده چشمهایش نیز مردم را به حیرت می کشاند، و به جستجوی راز آن برمی انگیزاند.
1398-12-14shirin_books
می دانید آتشی که زیر خاکستر می ماند چه دوام و ثباتی دارد ؟ عشق پنهانی ، عشقی که انسان جرات نمی کند هرگز با هیچکس درباره آن گفت و گو کند ، به زبان بیاورد ، به هر دلیلی که بخواهید - از لحاظ قیود اجتماعی ، از نظر طبقاتی ، به سبب اینکه معشوق ادراک نمی کند و به هر علت دیگری آن عشق است که درون آدم را می خورد و می سوزاند و آخرش مانند نقره گذاخته شفاف و صیقلی می شود .
1398-12-12shirin_books
در سمفونی ها گاهی آهنگی آرام و کم از میان هیاهوی ارکستر رخنه می کند . این آهنگ خفیف و لطیف بخش است . اما به دل شما می نشیند . شما دائما انتظارش را دارید . باز این صدای خفیف تکرار می شود . منتها این دفعه بیش از بار اول شما را می گیرد . کم کم تمام ارکستر یکصدا همان آهنگ دلخواه شما را با چنان قدرتی بیان می کند که دیگر اختیار از دستتان در می رود . مصیبت های جگرخراش هم همینطور بروز می کند . انسان اول تمام عمق آنها را درک نمی کند . گاهی خودی نشان می دهند و در نیستی فرو می روند . ناگهان تمام ارکستر به صدا در می آید . آنوقت اشک از چشم های شما جاری می شود و خودتان نمی دانید برای چه گریه می کنید .
1398-12-12shirin_books
البته راجع به گذشته قضاوت کردن کار آسانیست، اما وقتی خودتان در جریان طوفان میافتید و سیلِ غُرّان زندگی شما را از صخرهای در دهانِ امواجِ مخوف پرتاب میکند، آنجا اگر توانستید همت به خرج دهید، آنجا اگر ایستادگی کردید، آنوقت در دوران آرامش لذت هستی را میتوانید بچشید ...!
1398-12-12shirin_books
“چشم هایش” کتابی که اوایلش کند پیش میره ولی یکم مونده به اواسط کتاب نمیتونید حتی یه ثانیه کتابو زمین بزارین. نویسنده کتاب بزرگ علویِ و اولین کتابیِ که من از این نویسنده خوندم.
1398-12-12چشم هایش یه کتاب عاشقانه سیاسی با توصیفات خیلی خیلی خاص و قشنگه که در زمان خودش یه شاهکااار واقعی بوده و هنوز هم شاهکار محسوب میشه. فضای سیاه اون دوره به شدت توی کتاب ملموسه.
داستان در مورد نقاش بزرگ، استاد ماکانه که در هفتم دی ماه ۱۳۱۷ در حالی که بیش از سه سال در کلات و در تبعید بوده به صورت مشکوکی می میره. رژیم برای سرپوش گذاشتن بر جنایت، نمایشگاهی از نقاشی های استاد ترتیب میده ولی به دلیل هجوم مردم به نمایشگاه، تعطیل میکننش. استاد تابلویی از چشم های یک زن نوشته که زیر تابلو نوشته "چشم هایش" یعنی این چشم ها متعلق به شخص خاصی تو زندگی استاد بوده و راز این تابلو تبدیل به یک معما شده. راوی داستان ناظم هست که مسئولیت مدرسه ماکان رو بعد از او بر عهده گرفته. اون بدنبال کشف راز تابلوی چشمهایش هست.
داستانی هست که آخرش اصلا فکر نمیکردین قضیه اینجوری تموم بشه.
پیشنهاد میشه؟ خیلی زیاد
Maryam
البته درباره گذشته قضاوت کردن کار آسانیست. اما وقتی خودتان در جریان طوفان می افتید و سیل غران زندگی شما را از صخره ای در دهان امواج مخوف پرتاب می کند، آنجا اگر توانستید همت به خرج دهید، آنجا اگر ایستادگی کردید... آن وقت در دوران آرامش لذت هستی را می چشید.
1398-08-01mryshahr
از بهترين كتاب هاي بزرگ علوي بود.
1398-07-24