می دانم که دلایل تو همیشه خوب است وتو میتوانی برمن غلبه کنی ولی من دیگر به حرف تو گوش نمیدهم. وقتی تو آن لحنی را به خود میگیری که من خوب میشناسمش, گوشهایم را میبندم. این صدای تنهایی است, لحن عشق نیست.
سوءتفاهم، نمایشنامه ای کوتاه از آلبر کامو. داستان در هتلی خلوت در شهری کوچک روایت می شود که مادر و دختری آن را اداره می کنند. آنها به حدی از سنگدلی و بی رحمی رسیده اند که واژه ی عاطفه، گناه و عذاب وجدان برایشان گنگ و مبهم است، آن دو برای رسیدن به رویای همیشگی شان، رفتن به شهری زیبا در کنار دریا، دست به جنایات وحشتناک و غیر انسانی می زنند اما یک روز پسر زن که سالهای قبل، در کودکی آنها را ترک کرده بوده، پا به آن هتل می گذارد و داستان با ورود پسر و روبه رو شدن با آن دو شکل می گیرد. در این نمایشنامه مردمی هستند که فکر می کنند یا باید همچون سنگ شد و یا خودکشی کرد. داستانی تلخ اما قابل تأمل.
ارسال دیدگاه
jafari_maryam76
سوءتفاهم، نمایشنامه ای کوتاه از آلبر کامو. داستان در هتلی خلوت در شهری کوچک روایت می شود که مادر و دختری آن را اداره می کنند. آنها به حدی از سنگدلی و بی رحمی رسیده اند که واژه ی عاطفه، گناه و عذاب وجدان برایشان گنگ و مبهم است، آن دو برای رسیدن به رویای همیشگی شان، رفتن به شهری زیبا در کنار دریا، دست به جنایات وحشتناک و غیر انسانی می زنند اما یک روز پسر زن که سالهای قبل، در کودکی آنها را ترک کرده بوده، پا به آن هتل می گذارد و داستان با ورود پسر و روبه رو شدن با آن دو شکل می گیرد. در این نمایشنامه مردمی هستند که فکر می کنند یا باید همچون سنگ شد و یا خودکشی کرد. داستانی تلخ اما قابل تأمل.
1398-12-06