این کتاب طولانیترین و پنجمین جلد از مجموعهی هری پاتر است که در ۲۱ ژوئن ۲۰۰۳ منتشر شد. طبق آمار حدود ۵۵ میلیون نسخه از این جلد در سراسر جهان به فروش رفته است. این کتاب ۳۸ فصل دارد و تعداد صفحات آن در نسخههای انگلیسی و آمریکایی به ترتیب ۷۶۵ و ۸۵۰ صفحه میباشد.
ماجرای این رمان پس از بازگشت لرد سیاه اتفاق میافتد که گروهی از جادوگران دوباره به ریاست آلبوس دامبلدور محفل ققنوس را که گروهی برای مبارزه با ولدمورت است، به وجود آوردهاند. کمکم با سازمان اسرار آشنا میشویم که بسیار هیجانانگیز و شگفتآور است و در وزارت سحر و جادو نبرد اعجابآوری بین لرد ولدمورت و آلبوس دامبلدور درمیگیرد و... .
رولینگ در جایی گفته بود که اگر بتواند به عقب بازگردد، کتاب پنجم را که خیلی طولانی شده بود، ویرایش می کرد. رولینگ همچنین قصد داشت در این کتاب «آرتور ویزلی» را به قتل برساند ولی به دلایل مختلفی این قسمت از داستان را تغییر داده و ترجیح داد که این شخصیت را بهشدت زخمی کند. هواداران کتاب های هری پاتر تا سه سال پس از انتشار «جام آتش»، برای انتشار این کتاب لحظهشماری کردند. از آنجایی که مجموعه کتابهای هری پاتر مبدل به پدیدهای جهانی شده بود، تعداد پیش سفارش های این کتاب رکورد تاریخی زد، به طوری که هزاران هوادار شب ۲۰ ژوئن ۲۰۰۳ را پشت کتابفروشیها در پیادهرو میخوابیدند تا به محض بازگشایی، نسخهی کتاب محفل ققنوس خود را دریافت کنند.
این رمان در ایران توسط انتشارات کتابسرای تندیس با ترجمهی ویدا اسلامیه در سه جلد به چاپ رسیده و ۱۲۵۰ صفحه دارد.
فروغ فرهی
ارسال دیدگاه
lilibooks
هری پاتر و محفل ققنوس پنجمین کتاب از سری داستانهای هری پاتره. در این کتاب پرداختن به داستان اصلی این مجموعه که نبرد بین هری پاتر و ولدمورت هست کم کم آغاز میشه و اتفاقات رنگ بوی جدیتری به خودشون میگیرن. هری سختیهای زیادی میکشه و اعضای محفل ققنوس که از جادوگران خوب ساخته شدن، در تلاش برای جذب نیرو بر علیه جادوی سیاه ولدمورت هستند.
1399-01-05هری پاتر در این کتاب سه جلدی که طولانیترین داستان مجموعه رو هم هست، از طریق ذهنی با ولدمورت در ارتباط قرار میگیره و در خواب و رویاهاش ذهن اونو میخونه. تلاش دامبلدور و پروفسور اسنیپ هم کمک چندانی بهش برای بستن ذهنش به روی ولدمورت نمیکنه، و در نتیجه آگاه شدن ولدمورت از این چفت شدگی ذهن هری با خودش، داستان به سمتی میره که یکی از عزیزترینهای هری پاتر یعنی سیریوس بلک بمیره...
البته جز این تلخی، داستان نقاط خوشایندی هم داره. مثل جمع شدن گروهی از دانشآموزان علاقمند به یادگیری روشهای مبارزه با جادوی سیاه در قالب ارتش دامبلدور به دست هری پاتر،اون هم در شرایطی که وزارت سحر و جادو به هیچ وجه زیر بار نمیره که ولدمورت برگشته و باید برای مبارزه باهاش آماده شد و در مدرسه هاگوارتز سختگیریهایی علیه هری و اساتید اجرا میکنه.
خلاصه که این کتاب، در عین حال که یکی از غمانگیزترین کتابهای این مجموعه است، از مهمترینهاش هم هست چون خط سیر داستانهای دو جلد بعدی از اینجا سرمنشا میگیرن.
lilibooks
دامبلدور گفت:
1399-01-05- من بیش از اندازه نگرانت بودن. به جای اینکه به آگاه شدن تو از حقیقت اهمیت بدم به خوش حالی تو اهمیت میدادم. به آرامش تو بیشتر از نقشه خودم اهمیت میدادم. به جون تو بیشتر از جون کسانی اهمیت میدادم که در صورت خراب شدن نقشهم ممکن بود از بین برن. به عبارت دیگه، من درست همون رفتاری رو در پیش گرفتم که ولدمورت از ما احمقها که عشق میورزیم انتظار داره...
lilibooks
دامبلدور گفت:
1399-01-05- ... جوونها نمیتونن بفهمن که پیرها چه احساسی دارن و چه فکرهایی میکنن. اما افراد مسن اگه حال و هوای جوونیرو فراموش کنن مقصرند...
lilibooks
دامبلدور گفت:
1399-01-05- دلیلی نداره که از احساساتت شرمنده باشی، هری. اتفاقا برعکس... این واقعیت که تو تا این حد درد و رنج رو احساس میکنی بزرگترین توانایی توست... هری چنین درد و رنجی ثابت میکنه که تو هنوز یک انسانی! این درد بخشی از انسان بودنه...
lilibooks
ولدمورت با عصبانیت گفت:
1399-01-05- هیچ چیز بدتر از مرگ نیست، دامبلدور.
...
دامبلدور گفت:
- عدم توانایی تو در درک این که چیزهایی بدتر از مرگ هم وجود داره همیشه بزرگترین نقطه ضعفت بوده...
lilibooks
ولدمورت چشمهای قرمزش را تنگ کرد و از بالای سپر به دامبلدور نگاهی انداخت و گفت:
1399-01-05- تو نمیخوای منو بکشی، دامبلدور، نه؟ از قساوت قلب خیلی فاصله داری، درسته؟
دامبلدور به آرامی گفت:
- هر دومون میدونیم راههای دیگهای برای نابود کردن یک انسان وجود داره، تام.